۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه
تقديم به زنان ايران زمين
من!!!
فرزندی از مشرق زمینم ...
از فلات بلند ایران ...
" از شمال افسانه خیز پارس "
عاشقم, عاشق شهریارم "کورش بزرگ" آنکه خاک ارامگهش زیباترین سرمهٔ چشم است
بر دیدگان عاشقم
من از تبار جمشیدم، من از نسل داریوشم، از خون آرش، آنکه جان به تیر ها داد تا آریا آزاد باشد، من از زرتشت می گویم، از خشایار می دانم.
" من از خاک های بکر و دست نخورده ی شمالم "
من از دل های دردمند مردمان برخاستم، از کشتزارهای برنج، از دست های خسته می آیم.
من از البرز حکایت ها دارم، زنی آزاده از دیار حافظم ,از شعار
<< پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک >>
بنای زندگیِ خود را محکم تر از زنجیره های زاگرس ساخته ام.
من حکایت هایی می دانم غریبانه تر از غریبی رستم و سهراب، همان پدر و پسر آزاده.
می گویم تا بشنوید از کاوه ی آهنگر، از ضحاک ماردوش، از بابک و افراسیاب.
من بازمانده ی کیکاووسم، باقیمانده ی کیقباد
ღ ღمن آریایم ،،، یعنی اصیل، یعنی شریف، یعنی آزاد ღ ღ
آری!!!
من ایران دختم.
من به تخت جمشید وفا دارم، به سیاوش، به کیخسرو.
من هنوز کیومرث را به پادشاهی می شناسم.
هنوز نوای چنگ نکیسا و باربد را پس از قرن ها می شنوم.
من زاده ی قالی ام.
با لیلی محشور خواهم شد.
♥ ♥ آری من ایران دختم ♥
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر