اینهم قصیده ای در “هجو شیخ فضل الله نوری” (از آن طلبه های کینه توزی که سرش را در راه اسلام به چوبه دار سپرد. ملعونی ”بهشتی”که پیش از ارتحال استاد امام گجستک هم بود! ) از زبان ایرج میرزا. روانش شاد
و حال برای سید علی گدا هیتلرخامنه ای
حجّة الاسلام کتک می زند ----------بر سر و مغزت دَگَنَک می زند
گر نرسد بر دَگَنَک دستِ او--------- دست به نعلین و چُسک می زند
این دو سه گر هیچ کدامش نشد------ با حَنَک و تحتِ حَنَک می زند
تا نشوی پاره خبردار باش---------- گاه حَنَک را به هَتَک می زند
گر کومکت رستم دستان بود--------- هم به تو و هم به کومک می زند
ور بکند پا بمیانی فلک -------------چوب به پا های فلک می زند
چک زنِ سختی بود این پهلوان------ ملتفتش باش که چک می زند
دستش اگر بر فکلی ها رسد --------گوزِ یکایک به الک می زند
ور الکِ تنها کافی نشد ------------ هم به الک هم به دولک می زند
گویند آقا همه شب زیرِ جُل --------- از تو چه پوشیده کَمَک می زند
چون ببرد دست به سیخ کباب------- بر جگر خویش نمک می زند
نَرمَک نرمک به سرانگشت خویش--- دیم دَدَدَک دیم دَدَدَک می زند
مختصرا هر شب در جوف پارک----- یارو صد جور کلک می زند
حالا در حضرت عبدالعظیم ----------شیخ درِ دوز و کلک می زند
اِن شاءالله دو روزِ دگر------------ خیمه از آن جا به دَرَک می زند
منعش اگر کس نکند بی ریا--------- دست تصرّف به فدک می زند
وان جِگر نازُکَش از بهر پول-------- روزی صد مرتبه لَک می زند
مجلس شوراست که با دستِ حق------ سیمِ بَدان را به محک می زند
هر جا خواهی به سلامت برو-------- ملت اللهُ مَعَک می زند
قافیه هر چند غلط شد ولی----------- شیخ ز بیکاری سگ می زند