۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه
جایزه نوبل متعلق به نداست
واشنگتن پست در مطلبی در شماره روز شنبه خود نوشت، کمیته نوبل امسال تصمیم گرفت جایزه صلح نوبل را به باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا بدهد. این تصمیم کمیته نوبل در حالی اتخاذ شده است که جایگزین بسیار بهتری برای جایزه صلح نوبل وجود داشت. امسال صدها هزارتن از مردم ایران برای دفاع از حق رای و آزادی بیان به خیابانها ریختند. هزاران نفر به زندان افتادند و صدها تن از آنها کشته شدند که در این بین صحنه های کشته شدن دختر جوانی به نام ندا آقا سلطان در سطح جهان پخش شد.
این روزنامه نوشت، اهدای جایزه صلح نوبل به ندا، با توجه به اینکه او به سمبل مبارزه برای قیام اخیر مردم در ایران تبدیل شده است باعث شجاعت بخشیدن به ایرانیان و مبارزه برای تغییرات بینادی در آن کشور می شود. این روزنامه در ادامه نوشت: کمک به پیشرفت در ایران از یک سو آزاد کردن یک جامعه بزرگ است و از دیگر سو شانس پیشرفت صلح در جهان را افزایش میدهد زیرا همان رژيمی که ندا را در خیابان به قتل رساند، امروزه جامعه جهانی را با تهدیدهای اتمی به وحشت انداخته است.
واشنگتن پست نوشت: هرچند آقای اوباما در سخنرانی خود این جایزه را با دختری شریک شد که بصورت مسالمت آمیز در خیابان برای حقوق خود راهپیمایی میکرد ولی با گلوله مواجه شد اما نگفتن نام ندا و همچنین کشور ایران در این سخنرانی نشانه تمایل پرزیدنت اوباما به ادامه گفتگو با رژیم تهران میباشد که به معنای "دیپلماسی و گفتگو بین ملتها" در یک دست و "دفاع از حقوق بشر" در دست دیگر است. کمیته نوبل اگر جایزه را به ندا آقاسلطان میداد میتوانست شر گزینش بین این دو موضوع را از سر آقای اوباما کم کند.
==============
Our Laureate: Neda of Iran
President Obama has won the Nobel Prize for Peace -- but that's not his fault.
IT'S AN ODD Nobel Peace Prize that almost makes you embarrassed for the honoree. In blessing President Obama, the Nobel Committee intended to boost what it called his "extraordinary efforts to strengthen international diplomacy and cooperation between peoples." A more suitable time for the prize would have been after those efforts had borne some fruit.
It is no criticism of Mr. Obama to note that, barely nine months into his presidency, his goals are still goals. His peace prize came in the same week that Washington was consumed by a divisive debate over how to win a war in Afghanistan; the Obama administration announced a probable delay in its plan to close the prison at Guantanamo Bay, Cuba; and Israel's foreign minister told the world that the Middle East peace Mr. Obama has been promoting is not coming soon. The Nobel Committee's claim that Mr. Obama has "created a new climate in international politics" is about as realistic as last week's "Saturday Night Live" parody skewering the president for failing to deliver, already, on a series of campaign promises.
We understand how much Scandinavians and other Europeans welcomed the end of the Bush administration; in that sense, Mr. Obama's prize confirms that his ascension to the presidency has improved America's image in the world, or at least parts of it. But in offering this latest Euro-celebration of the 2008 election, the Norwegian committee has also demonstrated a certain cluelessness about America. If anything animates Mr. Obama's critics in this country, it is the impression that he is the focus of a global cult of personality. This prize, at this time, only feeds that impression, and thus does him no favors politically.
The Nobel Committee's decision is especially puzzling given that a better alternative was readily apparent. This year, hundreds of thousands of ordinary people in Iran braved ferocious official violence to demand their right to vote and to speak freely. Dozens were killed, thousands imprisoned. One of those killed was a young woman named Neda Agha-Soltan; her shooting by thugs working for the Islamist theocracy, captured on video, moved the world. A posthumous award for Neda, as the avatar of a democratic movement in Iran, would have recognized the sacrifices that movement has made and encouraged its struggle in a dark hour. Democracy in Iran would not only set a people free, it would also dramatically improve the chances for world peace, since the regime that murdered her is pursuing nuclear weapons in defiance of the international community.
Announcing Friday that he would accept the award, Mr. Obama graciously offered to share it with "the young woman who marches silently in the streets on behalf of her right to be heard even in the face of beatings and bullets." But the mere fact that he avoided mentioning either Neda's name or her country, presumably out of consideration for the Iranian regime with which he is attempting to negotiate, showed the tension that sometimes exists between "diplomacy and cooperation between peoples" on the one hand, and advocacy of human rights on the other. The Nobel Committee could have spared Mr. Obama this dilemma if it had given Neda the award
instead of him.
http://www.washingtonpost.com/wp-dyn/content/article/2009/10/09/AR2009100903860.html
۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه
لگد زدن زن در اسلام
پیام شاهزاده رضا پهلوی به مناسبت جشن مهرگان
هم میهنانم،
باری دیگر روز مهر از ماه مهر، یعنی شانزدهم مهرماه، روز فرخنده ای که نیاکان نیک اندیش مان «مهرگان» نام اش نهادند، فرارسیده است. روزی که در آن مردم، در سراسر ایرانشهر، به جشن و پایکوبی می پرداختند و ایزد مهر و پیمان را بزرگ می داشتند. روزی که در آن، ایرانیان، دست در دست یکدیگر، با سرهای برافراشته و دستان برکشیده به سوی روشنی، به پرهیز از دروغ و دوری جستن از خشم و کینه جویی و تاریک اندیشی هم سوگند می شدند و شانه به شانه ی یکدیگر، بر راستی و نیک چشمی و روشن اندیشی پای می فشردند.
ایرانیان،
مهرگان، در کنار نوروز، بزرگ ترین جشن تمدن ایرانی و یکی از پایه های استوار دوام تمدنی و پایائی فرهنگی ماست. مهرگان، آن جشن بی همتایی ست که در آن، به شادی اندیشیدن و در شادی زیستن، برایندی از یکپارچگی در رفتار و کردار آدمی به شمار می رود. ایزد مهر، ایزد دوستی و هم پیمانی میان انسان و انسان، و میان انسان و طبیعت است؛
به هیچ کس نباید دروغ گفت، حتی به دروغ گو، و با هیچ کس نباید پیمان شکست، حتی با آن کس که پیمان می شکند؛ این دستور زرین، والاترین فرمان ایزد مهر، و راز ماندگاری ایرانزمین در درازنای تاریخ بوده است. رازی آشکار، که از کشاورز ایرانی تا سرباز و سپاهی اش، و از دبیر و فرزانه ی ایرانی تا دین مرد و پیشه ور و صنعت گر اش، همه، از زن و مرد، در قلب خود پاس اش می داشتند و در نگهداری و گسترش اش، می کوشیدند؛
هم میهنانم،
مهرگان را امروز در پیرامونی جشن می گیریم که به جای روشنایی، تاریکی، و به جای راستی، دروغ بر میهن ما چیره شده است؛ و این در حالی ست که شکوه تمدن ایرانی، همواره، در تعهد و وابستگی اش به راستی، مهر، و نیک منشی بوده است؛ فرهنگ ایرانی از آن رو بزرگ است و پر فروغ، چرا که همواره انسان را به جا آورده است، و در ناخوشایند ترین دوران ها، عشق را؛
امروز اما، دین فروشان بی دینی بر میهن نگون بخت ما فرمانروایی می کنند که شکننده ی پیمان اند و لگد مال کننده ی مهر و دوستی؛ کسانی، که جامه ی دین را پشت و رو بر تن کرده اند و راستی را خوار و فریب را بزرگ می دارند؛ خورشید تمدن ایرانزمین اما، هرگز غروب نمی کند.
ایرانیان،
من شکی ندارم که از زور دروغ و توان خشم بیش از پیش کاسته شده است؛ طشت رسوایی کاسب کاران ایمان که چنگ در دامن دولت انداخته و دل به مال و ثروت باخته اند، از بام زمان فروافتاده است و در برابر، هر روز بر شمار آنانی که ساعت خود را با آهنگ تمدن و فرهنگ ایرانزمین کوک می کنند، افزوده می شود؛ ایران، می رود تا باری دیگر خود و سنت روشن و انباشته از مهر و خرد خود را، در تمامیت اش، بازیابد؛
هم میهنانم،
امیدوار و امید بخشانه زیستن، همواره هنر ایرانی بودن بوده است؛ هنر ایرانی بودن، رو به آینده زیستن و در چشم داشتن پایان شب های تاریکی بوده است، و عشق و نیکی را، به هر بهایی، پاس داشتن؛ امروز، نمود این امیدواری و عشق کهن، نسل جوان، بیدار، هشیار، و یکپارچه ای ست که یک ندا و هم نوا، زیباترین ترانه را، آزادگی را، در گوش جهان زمزمه می کند؛
ایرانیان،
مهر همیشه پیروز، باری دیگر در آستانه ایستاده است، تا بر اهل دروغ و تاریکی چیرگی یابد و فروغ راستی، و روشنائی خرد را، به ایران ما بازگرداند.
مهرگان، این جشن باستانی و فرخنده را، به یکایک ایرانیان شادباش می گویم
خداوند نگهدار ایران باد
رضا پهلوی
جمعه 17 مهر 1388
۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه
چادرنشانه حجاب در اسلام
بیا گویم برایت داستانی
كه تا تأثیر چادر را بدانی
در ایامی كه صاف و ساده بودم
دم كریاسِ در استاده بودم
زنی بگذشت از آنجا با خش و فش
مرا عرق النسا آمد به جنبش
ز زیر پیچه دیدم غبغبش را
كمی از چانه قدری از لبش را
چنان كز گوشه ابر سیه فام
كند یك قطعه از مّه عرض اندام
شدم نزد وی و كردم سلامی
كه دارم با تو از جایی پیامی
پری رو زین سخن قدری دو دل زیست
كه پیغام آور و پیغامده كیست
بدو گفتم كه اندر شارع عام
مناسب نیست شرح و بسط پیغام
تو دانی هر مقالی را مقامیست
برای هر پیامی احترامیست
قدم بگذار در دالان خانه
به رقص آر از شعف بنیان خانه
پریوش رفت تا گوید چه و چون
منش بستم زبان با مكر و افسون
سماجت كردم و اصرار كردم
بفرمایید را تكرار كردم
به دستاویز آن پیغام واهی
به دالان بردمش خواهی نخواهی
چو در دالان هم آمد شد فزون بود
اتاق جنب دالان بردمش زود
نشست آنجا به صد ناز و چم و خم
گرفته روی خود را سخت و محكم
شگفت افسانه ای آغاز كردم
در صحبت به رویش باز كردم
گهی از زن سخن كردم، گه از مرد
گهی كان زن به مرد خود چهها كرد
سخن را گه ز خسرو دادم آیین
گهی از بیوفاییهای شیرین
گه از آلمان بر او خواندم، گه از روم
ولی مطلب از اول بود معلوم
مرا دل در هوای جستن كام
پریرو در خیال شرح پیغام
به نرمی گفتمش كای یار دمساز
بیا این پیچه را از رخ برانداز
چرا باید تو رخ از من بپوشی
مگر من گربه می باشم تو موشی؟
من و تو هر دو انسانیم آخر
به خلقت هر دو یكسانیم آخر
بگو، بشنو، ببین، برخیز، بنشین
تو هم مثل منی ای جان شیرین
ترا كان روی زیبا آفریدند
برای دیدهی ما آفریدند
به باغ جان ریاحینند نسوان
به جای ورد و نسرینند نسوان
چه كم گردد ز لطف عارض گل
كه بر وی بنگرد بیچاره بلبل
كجا شیرینی از شكر شود دور
پرد گر دور او صد بار زنبور
چه بیش و كم شود از پرتو شمع
كه بر یك شخص تابد یا به یك جمع
اگر پروانهای بر گل نشیند
گل از پروانه آسیبی نبیند
پریرو زین سخن بی حد برآشفت
زجا برجست و با تندی به من گفت
كه من صورت به نامحرم كنم باز؟
برو این حرف ها را دور انداز
چه لوطی ها در این شهرند، واه واه
خدایا دور كن، الله الله
به من گوید كه چادر واكن از سر
چه پرروییست این، الله اكبر
جهنم شو مگر من جنده باشم
كه پیش غیر بی روبنده باشم
از ین بازی همین بود آرزویت
كه روی من ببینی؟ تف به رویت
الهی من نبینم خیر شوهر
اگر رو واكنم بر غیر شوهر
برو گم شو عجب بیچشم و رویی
چه رو داری كه با من همچو گویی
برادر شوهر من آرزو داشت
كه رویم را ببیند، شوم نگذاشت
من از زنهای تهرانی نباشم
از آنهایی كه میدانی نباشم
برو این دام بر مرغ دگر نه
نصیحت را به مادر خواهرت ده
چو عنقا را بلند است آشیانه
قناعت كن به تخم مرغ خانه
كنی گر قطعه قطعه بندم از بند
نیفتد روی من بیرون ز روبند
چرا یك ذره در چشمت حیا نیست؟
به سختی مثل رویت سنگ پا نیست؟
چه میگویی مگر دیوانه هستی؟
گمان دارم عرق خوردی و مستی
عجب گیر خری افتادم امروز
به چنگ الپری افتادم امروز
عجب برگشته اوضاع زمانه
نمانده از مسلمانی نشانه
نمیدانی نظر بازی گناهست
ز ما تا قبر چار انگشت راه است؟
تو میگویی قیامت هم شلوغ است؟
تمام حرف ملاها دروغ است؟
تمام مجتهدها حرف مفتند؟
همه بیغیرت و گردن كلفتند؟
برو یك روز بنشین پای منبر
مسائل بشنو از ملای منبر
شب اول كه ماتحتت درآید
سر قبرت نكیر و منكر آید
چنان كوبد به مغزت توی مرقد
كه میرینی به سنگ روی مرقد
غرض، آنقدر گفت از دین و ایمان
كه از گُه خوردنم گشتم پشیمان
چو این دیدم لب از گفتار بستم
نشاندم باز و پهلویش نشستم
گشودم لب به عرض بیگناهی
نمودم از خطاها عذر خواهی
مكرر گفتمش با مد و تشدید
كه گه خوردم، غلط كردم، ببخشید
دو ظرف آجیل آوردم ز تالار
خوراندم یك دو بادامش به اصرار
دوباره آهنش را نرم كردم
سرش را رفته رفته گرم كردم
دگر اسم حجاب اصلاَ نبردم
ولی آهسته بازویش فشردم
یقینم بود كز رفتارم اینبار
بغرد همچو شیر ماده در غار
جهد بر روی و منكوبم نماید
به زیر خویش كُس كوبم نماید
بگیرد سخت و پیچد خایهام را
لب بام آورد همسایهام را
سر و كارم دگر با لنگه كفش است
تنم از لنگه كفش اینك بنفش است
ولی دیدم به عكس آن ماه رخسار
تحاشی میكند، اما نه بسیار
تغییر میكند اما به گرمی
تشدد میكند لیكن به نرمی
از آن جوش و تغییرها كه دیدم
به «عاقل باش» و «آدم شو» رسیدم
شد آن دشنامهای سخت و سنگین
مبدل بر « جوان آرام بنشین»
چو دیدم خیر، بند لیفه سست است
به دل گفتم كه كار ما درست است
گشادم دست بر آن یار زیبا
چو ملا بر پلو مومن به حلوا
چو گل افكندمش بر روی قالی
دویدم زی اسافل از اعالی
چنان از حول گشتم دستپاچه
كه دستم رفت از پاجین به پاچه
ازو جفتك زدن از من تپیدن
ازو پُر گفتن از من كم شنیدن
دو دست او همه بر پیچه اش بود
دو دست بنده در ماهیچه اش بود
بدو گفتم تو صورت را نكو گیر
كه من صورت دهم كار خود از زیر
به زحمت جوف لنگش جا نمودم
در رحمت بروی خود گشودم
كُسی چون غنچه دیدم نوشكفته
گلی چون نرگس اما نیمه خفته
برونش لیموی خوش بوی شیراز
درون خرمای شهد آلود اهواز
كُسی بشاش تر از روی مؤمن
منزه تر ز خلق و خوی مؤمن
كُسی هرگز ندیده روی نوره
دهن پر آب كن مانند غوره
كُسی برعكس كُس های دگر تنگ
كه با كیرم ز تنگی می كند جنگ
به ضرب و زور بر وی بند كردم
جماعی چون نبات و قند كردم
سرش چون رفت، خانم نیز واداد
تمامش را چو دل در سینه جا داد
بلی كیر است و چیز خوش خوراكست
ز عشق اوست كاین كُس سینه چاكست
ولی چون عصمت اندر چهرهاش بود
از اول ته به آخر چهره نگشود
دو دستی پیچه بر رخ داشت محكم
كه چیزی ناید از مستوریش كم
چو خوردم سیر از آن شیرین كلوچه
« حرامت باد» گفت و زد به كوچه
حجاب زن كه نادان شد چنین است
زن مستورهی محجوبه این است
به كُس دادن همانا وقع نگذاشت
كه با روگیری الفت بیشتر داشت
بلی شرم و حیا در چشم باشد
چو بستی چشم باقی پشم باشد
اگر زن را بیاموزند ناموس
زند بیپرده بر بام فلك كوس
به مستوری اگر بیپرده باشد
همان بهتر كه خود بیپرده باشد
برون آیند و با مردان بجوشند
به تهذیب خصال خود بكوشند
چو زن تعلیم دید و دانش آموخت
رواق جان به نور بینش افروخت
به هیچ افسون ز عصمت برنگردد
به دریا گر بیفتد تر نگردد
چو خور بر عالمی پرتو فشاند
ولی خود از تعرض دور ماند
زن رفته « كولژ» دیده « فاكولته»
اگر آید به پیش تو « دكولته »
چو در وی عفت و آزرم بینی
تو هم در وی به چشم شرم بینی
تمنای غلط از وی محال است
خیال بد در او كردن خیال است
برو ای مرد فكر زندگی كن
نِه ای خر، ترك این خربندگی كن
برون كن از سر نحست خرافات
بجنب از جا، فی التأخیر آفات
گرفتم من كه این دنیا بهشت است
بهشتی حور در لفافه زشت است
اگر زن نیست عشق اندر میان نیست
جهان بی عشق اگر باشد جهان نیست
به قربانت مگر سیری؟ پیازی؟
كه توی بقچه و چادر نمازی؟
تو مرآت جمال ذوالجلالی
چرا مانند شلغم در جوالی؟
سر و ته بسته چون در كوچه آیی
تو خانم جان نه، بادمجان مایی
بدان خوبی در این چادر كریهی
به هر چیزی بجز انسان شبیهی
كجا فرمود پیغمبر به قرآن
كه باید زن شود غول بیابان
كدامست آن حدیث و آن خبر كو
كه باید زن كند خود را چو لولو
تو باید زینت از مردان بپوشی
نه بر مردان كنی زینت فروشی
چنین كز پای تا سر در حریری
زنی آتش به جان، آتش نگیری
به پا پوتین و در سر چادر فاق
نمایی طاقت بیطاقتان تاق
بیندازی گل و گلزار بیرون
ز كیف و دستكش دل ها كنی خون
شود محشر كه خانم رو گرفته
تعالی الله از آن رو كو گرفته
پیمبر آنچه فرمودست آن كن
نه زینت فاش و نه صورت نهان كن
حجاب دست و صورت خود یقین است
كه ضد نص قرآن مبین است
به عصمت نیست مربوط این طریقه
چه ربطی گوز دارد با شقیقه
مگر نه در دهات و بین ایلات
همه روباز باشند این جمیلات
چرا بی عصمتی در كارشان نیست؟
رواج عشوه در بازارشان نیست؟
زنان در شهرها چادر نشینند
ولی چادر نشینان غیر اینند
در اقطار دگر زن یار مرد است
در این محنت سرا سربار مرد است
به هر جا زن بود هم پیشه با مرد
در اینجا مرد باید جان كند فرد
تو ای با مشك و گل همسنگ و همرنگ
نمیگردد در این چادر دلت تنگ؟
نه آخر غنچه در سیر تكامل
شود از پرده بیرون تا شود گل
تو هم دستی بزن این پرده بردار
كمال خود به عالم كن نمودار
تو هم این پرده از رخ دور میكن
در و دیوار را پر نور می كن
فدای آن سر و آن سینه باز
كه هم عصمت درو جمعست هم ناز
ایرج میرزا
دوزخ و دوزخیان
حضرت شیطان سالی یک بار مهمانی مجللی برای جهنمیان تشکیل میداد و تنها سه نفر از نزدیکان اجاره داشتند در خوردن
آتش و سا یر ماکولات شریک باشند ویک در خواست از آن حضرت میتوانستند ارائه نمایند.
راوی میگوید دیدم :
حضرت در مجمری از آتش جلوس کرد و در دست مبارکش گرز سنگین واتشینی گرفته بود . راوی میگوید از سایر دوزخیان پرسیدم این سه نفرچه کسانی هستند گفتند آنقدر خون بیگناهان ریخته اند انقدر تجاوز جانی ومالی در آن جهان انجام داده اند که گناهان ما در مقابلشان هیچ است راوی میگوید رفتم جلو دیدم الهی بمیرم اقام رهبرم خامنه ای بر کرسی از آتش نشستته واز گوشهای مبارکشان فرتوفورت دود بیرون میاید آتش با چنان قدرتی آلهی بمیرم وارد دهان مزخرف گویشان میشد واز مقعد مبارکشان به بالا ترین طبقه دوزخ فوران میکرد نفر دوم فرما نروای انگلستان بود که انهم حال و روزی کمتر از رهبر نداشت .
سومی هم قدرتمند ترین فرمانروایان جهان رئیس جمهور امریکا بود او هم راوی میگفت هرچی سوراخ داشت از انها اتش فوران میکرد ابتدا فرمانروای انگلستان گفت یا حضرت شیطان میتوانم زنگی به کشورم بزنم شیطا ن ضخیم با نگاهی پر از محبت تلفن همراه را بدستش داد آلو نخست وزیر همه چیز مرتب است آخوندها باید بیشتر در خر کردن مردم کوشا باشتد در خاور میانه تا
میتوانید الاغ تربیت کنید نفت هم ارثیه ملکه ویکتوریاست مسئول حراست آن در زمین آب ها با شما ست همه را ملا کنید که
احمق کم نیاریم. تلفن را تقدیم شیطان کرد شیطان الضخیم فرمود دو قیقه صحبت کردی میشود دو میلیون پاند فورا ملکه یک چک
دو ملیون پاندی تقدیم حضور کرد بوش گفت منم مخواهم با دیک دیک جان صحبت کنم تلفن را برداشت گفت های دیک همه چیز درست است تا میتوانید کشورها را دمکراسی کرده ونفتشان را مصادره نمائید مردم همه خوبند امنیت دارند مد ت شد سه دقیقه .
شیطا ن فرمود میشود ده ملیون دلار بوش یک چک ده ملیون دلاری تقدیم کرد خامنه ای برای اینکه در مقابلشان کم نیارد گفت
سرور من شیطان الضخیم و رحیم میخواهم با امت اسلامی صحبتی داشته باشم آلو احمد کلم چطوری تا میتوانی انگ بر وطن پرستان بزن تا میتوانی بکش تا میتوانی دستگاهای سانتریفوژ تبدیل انسان به اولاغ را زیاد کن ونگران مخارج نباش تا جون از
کونه امت اسلامی در بیاید و پس از بیست دقیقه شرو ور تلفن را تفدیم کرد شیطان فرمود بیست ریال بده خامنه ای بانک برآورد در جلوی اجنبی مراعات مرا میکنی من ثروتم از نفت وخمس وذکات میلیاردها پوند است فرزندانم در سراسر دنیا ثروتهای نجومی دارن انوقت بیست ریال بدهم با گفتن این حرف شیطان ضخیم چنان خشمگین شد که از چشمان مبارکشان آتش سرخ زبانه میکشید که تمام دوزخ را فرا گرفت راوی میفرماید دیدم حضرت گرز هفتصد هزار تنی خود را به حرکت درآورد و بر سر سید علی رهبر
فرود آورد که از سوراخ کونه رهبر آتش سرخ وسیاه شبیه گدازه های آتش فشان فوران کرد واز دهان شان آتشی برنگ بنفش
تمام جهنم را فرا گرفت شیطان الضخیم فرمود تو در بین مریدان من از همه احمق تری آخر اولاغ تلفن اینها راه دور بود مال تو داخلی است هنوز نفهمیدی از دوزخ به دوزخ تلفن داخلی حساب میشود.
با تشکر از حمید عزیز کانادا
۱۳۸۸ مهر ۱۴, سهشنبه
من میخوام برم جهنم! شما نمیاید؟
فکر کن شب اول قبر نکیر و منکر میان:
اونا: به چی اعتقاد داری؟
من: ها؟
-گفتم به چی اعتقاد داری؟
-من وقت این کارها رو ندارم! ولمون کن بابا
ما رو هم سیخ میفرستن جهنم!
اول راه تو صف کلی آدم معروف میبینی! فکر کن همه اونجان،تمام این هنرمندان منحرف هالیوودی، خوانندهها بازیگرها! عکس، امضا…کلی از دوستهام رو هم احتمال زیاد تو صف میبینم.
به هر حال میریم جهنم…. یه ساختمون هفت طبقه که طبقه آخرش پنتهاوسه!! آقا هر شب بزن و بکوبو برقص! هر شب کنسرت، پارتی!! حالی به حولی! دورت پر آتیشه، همه جا داره فلش میزنه ! هوا هم گرمه دیگه همه جا پر آتیش، همه بدنها برنزه میشه، هیکلها آب میشه، میشه توپ! احتمالاً ملت هم لباس کم تنشون دیگه، فکر کن کلی درو داف کنارت دارن با بدنهای برنزه وول میزنن، تعداد زیاده و جا کم همه تو هم میلولن. تو هم یواشیکی دودر میزنی میری طبقات بالا تر که آدم های معروف هستند. وای فکرشو بکن!
فکر کن وسط کلی آدم معروفی، حالا یه سیخ داغ هم بکنن توت مگه چی میشه؟ اون موقع اصلاً نمیفهمی بابا! مثلاً تو پشت سر جنیفر لوپز تو صفی که آهن داغ بریزن تو حلقت، خوب معلومه داری کجا رو نگاه میکنی… حواست به چیه! اصلاً درد رو حس نمسکنی!
بعد چند ماه همه چیعادی میشه برات… حالا مثلاً بری بهشت در کنار رود شیر کم چرب در جوار حاج آقا بشینی یه سی چهل تا حوری با ابروهای به هم پیوسته هم دورت زرزر کنن…
بابا کل حال اونوره، در جوار بانو کاترین زتا جونز، بریتنی… چه میدونم دیگه همه اونجان. ما هم که تا آخر عمر اونجاییم بالاخره یه چیزی از اینا به ما میرسه دیگه!
به هر حال من ترجیحآً میرم جهنم، شما نمیاید؟
اطلاعیه جنبش ملی ما هستیم
شورای رهبری
"داخل ایران"
هموطنان عزیز
همچنانکه انتظار می رفت سناریو انتخابات با نمایش بیدادگاههای مسخره، مراحل پایانی خود را طی می کند و سیاسیون توانستند با اجرای این پروژه به اهداف از پیش تعیین شده خود تا حدودی دست یابند. مهمترین هدف این سناریو القای این اندیشه بوده است که مردم ایران – در داخل و خارج از کشور- گرچه ممکن است ناراضی باشند اما این عدم رضایت محدود به مسائل داخلی نظام است. کمتر کسی- حتی عمده ترین مخالفان- خواستار براندازی جمهوری اسلامی ایران است.
رژیم حاکم بر ایران در طول این دو ماه توانست اوج مخالفت با خود را، در چهارچوب مخالفت با رئیس جمهور- و نه جمهوری اسلامی محدود کند، گرچه همین جا باید اذعان کنیم- نه، افتخار کنیم که به همت ایرانیان خارج از کشور به ویژه اعضاء جنبش حداقل در خارج از کشور- به مدد پرچم شیر و خورشید ایران، ایشان نتوانستند به اهداف خود در این زمینه دست یابند و جهان دانست که مسئله مردم ایران بودن یا نبودن جمهوری اسلامی است.
اما در یک جمع بندی می توان حاصل تلاشهای این ایام را چنین برشمرد:
1- بیش ا ز60 کشته که رسما اعلام شده است.
2- بیش از چهار هزار زندانی که رسما اعلام شده است.
3- قلع و قمع منتقدان خودی و ایجاد زمینه یک دیکتاتوری مطلق- از جمله بازداشت ابطحی- عطریانفر- نبوی- رمضان زاده- تاج زاده و ...
4- موجه شناختن چهره هایی از جمله آقای هاشمی رفسنجانی که فاقد زمینه های اجتماعی بودند. این بخش از سناریو به همت بسیار برخی از روشنفکران در خارج از کشور به اجرا گذاشته شد. به طوری که پس از این مردم از جمله حکومت، به دیگری پناه نبرند بلکه دست به دامان شخصیتی مانند هاشمی رفسنجانی بشوند.
5- گرچه سرکوب- زندان- شکنجه- واژه های شناخته شده حوادث اخیر بوده اند اما بخش دیگری از این پروژه با هدفی خاص به مورد اجرا گذاشته شد که مخالفان رژیم که به زندان می روند از این پس قهرمان نخواهند بود چرا که در زندان به آنان تجاوز شده است و این سرشکستگی بیش از هر امر دیگری در نابود کردن روحیه مبارزان می تواند موثر واقع شود و از ایجاد انگیزه برای قهرمان شدن جلوگیری کند.
6- اکنون به اطلاع هموطنان عزیز می رسانیم که در حال حاضر بیش از 200 جسد در سردخانه های کشور موجود است که در روزهای آینده به تدریج به خاک سپرده خواهند شد.
در حال حاضر بیش از 15 هزار نفر در سطح کشور در طول حوادث اخیر به زندان فرستاده شده اند. برای اکثر آنان پرونده های غیرسیاسی تشکیل شده است که در صورت عدم توجه لازم هر روز بر این تعداد افزوده خواهد شد.
هموطنان عزیز
با توجه به آنچه که گفته شد لازمست یادآوری کنیم که تمامی این رویدادها برای ایجاد فضای مناسب برای حوادث آینده کشور به انجام رسیده است که از جمله آن می توان به انعقاد قراردادهای اقتصادی با کشورهای همسایه اشاره کرد که ذکر جزئیات آنرا به بعد موکول می کنیم.
در همین رابطه روابط مربوط به غنی سازی و امور هسته ای نیز دستخوش تحولاتی از سوی دو طرف شده است که تا این لحظه از انتشار آن خودداری می شود.
و بالاخره تغییر نظام اجتماعی براساس طرح امنیت اجتماعی کاریست که آقایان در سرلوحه برنامه خود قرار داده اند که به زودی شاهد به مورد اجرا گذاشتن آن خواهیم بود.
هموطنان عزیز، برخی از ایرانیان- قصد دارند با توسل به دولت ها و دولتمردان- سازمان ها و بنیادهای بین المللی به جلب کمک برای عبور از این ایام بحرانی بپردازند. ما ایرانیان اعلام می کنیم تاریخ نشان داده است که هیچ دولتی- هیچ بنیاد و سازمان بین المللی بدون انگیزه های خاص به حمایت از مردمی ستمدیده نپرداخته و نمی پردازند و حاضر نیستیم وجه المصالحه این دولت ها و سازمان ها شویم .
نمونه بارز این جریان- توجه خاص پرزیدنت جیمی کارتر به مسئله حقوق بشر در ایران بود که هم اکنون وی از مشاوران پرزیدنت اوباما نیز هست اما آنچه که دیگر مورد توجه نیست حقوق بشر به ویژه در ایران است.
ما حاضر نیستیم بازیچه دست چک های حقوق بشری باشیم.
و همین جا- به همه ی آنانی که با نام فریبنده حقوق بشر در خارج از کشور ما را- و ملت ما را مورد معامله قرار میدهند هشدار میدهیم که دست از این بازی خطرناک بردارند و اجازه ندهند هزینه ی چند روزه زندگی آنان به قیمت زندگی یک ملت تمام شود.
به همین دلیل ما مردم- باید و حتما تصمیم گرفته ایم روی پای خود بایستیم و بیش از هر زمان دیگر فریاد برآوریم ما هستیم.
جنبش ملی ما هستیم با احترام- اعتقاد و باور به حکومت ملت ایران- از هم اکنون با طرح برنامه های داخل و خارج از کشور همچنان پویا قدم برمیدارد که جزئیات برخی از این اقدامات به شرح زیر است:
در داخل کشور:
1- حمایت از خانواده ی زندانیان سیاسی- از هر طیف و گروه و اعتقادی.
2- نافرمانی مدنی به ویژه در افزایش ولتاژ برق در یک لحظه و ساعت معین.
3- اجتماع در بهشت زهرا به منظور تجلیل از شهدا.
4- تحریم کالاهایی که توسط صدا و سیمای رژیم تبلیغ می شود..
5- حمایت از 3 رنگ پرچم ملی در داخل کشور که نمی تواند مورد اعتراض ماموران قرار بگیرد.
اما در خارج از کشور:
ما از شما هموطنان عزیز تنها و تنها یک درخواست داریم و آن این است ضمن احترام به نماد برگزیده ملت ایران در این مقطع زمانی- که همانا رنگ سبز است- شما با حفظ توام با قدرت پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایران- که بیانگر هویت ملی ماست به رنگ سبز نیز بها دهید و این دو نشان را همراه با هم داشته باشید و توجه کنید که هم اکنون رنگ سبز- که نه رنگ موسوی و رفسنجانی بلکه نماد حضور مردم در این مقطع زمانی است- مانند پرچم شیر و خورشید مورد مخالفت رژیم است پس باید برای مبارزه با این مخالفت 3 رنگ سبز و سفید و سرخ در کنار پرچم شیر و خورشید گرامی بداریم.
هموطنان عزیز- جنبش ملی ما هستیم با اقتدار هرچه بیشتر برای احیای تمدن و فرهنگ ایران زمین تلاش خواهد کرد و مطمئن باشید بار دیگر سرافرازی از آن ایران و ایرانی خواهد بود.
هستم اگر می روم گر نروم نیستم
ما هستیم
براي اولين بار لغو شد
1- پس از 19 سال مراسم احيا ليالي قدر در حرم امام لغو شد.
2-پس از 20 سال اقامه نماز عيد فطر در مصلي تهران لغو شد.
(صرفا يك سال به دليل تاخير در اعلام عيد فطر در صبحگاه اول شوال، مراسم از مصلي به دانشگاه تهران منتقل شد)
3- مراسم سالگرد آيت ا... طالقاني كه همه ساله در حسينيه ارشاد برگزار مي شد پس از 29 سال لغو شد.
4- پخش نماز امام در ماه رمضان سال 1367 (كه ساليان متمادي پس از مراسم افطار از شبكههاي تلويزيون پخش ميگرديد، به دليل حضور مير حسين موسوي در صف اول نماز)، لغو شد.
5- برنامه سخنرانان مراسم احيا شب قدر در حرم حضرت معصومه(س) (آيت ا... جوادي، آيت ا... استادي، آيت ا... اميني و ناطق نوري) لغو شد.
6- برگزاري هرگونه مراسم تدفين، چهلم و يادبود قربانيان حوادث پس از انتخابات لغو شد.
7- هرگونه تبليغ و دعوت مردم به راهپيمايي روز قدس در صدا و سيما (كه از ساليان پيش از ابتداي ماه رمضان آغاز ميشد)، لغو شد.
8-مجوز انتشار روزنامه پر تيراژ اعتماد ملي لغو شد.
9- گشت ارشاد موقتا لغو شد.
10-هرگونه امكان تبديل قرار بازداشت شدگان(حتي حجاريان مجروح) به وثيقه لغو شد.
........
11- براي اولين بار، رهبري ايران به "جنايت" افراد زير مجموعه خود در برخورد با مردم اعتراف كرد.
12- براي اولين بار، رهبر ايران به مجلس توصيه كرد به دليل شرايط خاص موجود
به كليه اعضاء كابينه(غير از زنان) راي دهيد.
13- براي اولين بار، تاييد شد بازداشت ، اعترافگيري و نگهداري متهمين انتخابات
توسط ارگاني نظامي ( نه انتظامي) انجام پذيرفته و وزارت اطلاعات و نيروي انتظامي هيچ نقشي در اعمال فوق ندارند.
14- براي اولين بار، فرمانده سپاه پاسداران(عليرغم دستور اكيد بنيانگذار جمهوري اسلامي مبني بر عدم دخالت نظاميان در سپاه) صراحتا و علنا، بسياري از سياسيون و مسئولين قبلي، از جمله
رييس جمهور سابق را متهم به كودتاي رنگي كرد.
15- براي اولين بار، 12 تن از وزراي پيشنهادي به مجلس داراي سابقه مشخص نظامي، امنيتي و اطلاعاتي هستند.
16- براي اولين بار، پخش مستقيم نماز جمعه (26 تيرماه) از راديو سراسري براي ساير شهرها(غير از تهران) قطع شد.
.......
اين اولين بارها و لغوها در حالي صورت ميگيرد كه رهبر ايران،
رييس دولت و ساير مسئولان حكومتي از عادي شدن كامل اوضاع خبر ميدهند.
با تشکر شراره ایران
عنتری نژاد شب اول قبر
جهت اطلاع عزیزانی که معنی شب اوا قبر را نمیدانند شب اول قبر شبی است كه مسلمانان اعتقاد دارند فرشتگان برای بردن روح مرده به جهان آخرت نازل میشوند و از مرده سئوالهایی در رابطه با اعمال فرد مورد نظر میکنند
احمدی نژاد در شب اول قبر بعد از مواجهه شدن با فرشتگان اول قبر در خصوص سوال و جواب های ایشان چنین گفتند
علیرغم ارادت قبلی که به شما دارم ، من اطلاع دارم شما معلوم نیست زن هستید یا مرد؟ شما اصلا غذا نمی خورید چگونه زنده اید؟آیا خود خدا به شما گفته سئوال كنيد؟ من حكم شما را نديدهام
فرشتگان وی را سریعا به سوی عرش بردند
در ابتدا پیامبران و معصومین آمدند ، احمدی نژاد خطاب به موسی گفت با علاقه ای که به شما دارم شما هنوز موضوع عصا را روشن نکردی؟ دریا را با پول چه کسی نصف کردی؟ به من اطلاع داده اند که شما چند سالی پیش فرعون بودی و خوب کیف میکردی
سپس رو به عیسی گفت : من خیلی به شما ارادت دارم شما که اوضاعت زیاد خوب نیست ، اون خانم بالاخره نسبتش با شما چی شد؟
و رو به جمع گفت من هر چند به شما خیلی علاقه دارم ولی هنوز کتاب بعضی از این آقایان را ندیده ام و خبر دارم که بعضی ها با خدا زد و بند داشته اند
در این هنگام حضرت محمد پیش آمد تا به او بگوید ساکت باش که دکتر به او گفتند سلام حال شما، راستی شما ثروت خدیجه را چی کا رکردی؟
من شما را دوست دارم ولی رابطه عموی شما با ابو سفیان هنوز مشخص نیست؟ پدر بزرگ شما که کلیدهای کعبه دستش بوده از کجا معلوم چیزی جابجا نکرده باشد؟
سپس رو به ائمه کرد وگفت من قلبا به شما علاقه دارم ولی شماها هم چیزهایی دارید که باید مشخص شود، مثلا آقای باقر و صادق شما ها پول تحصیل از کجا آوردید؟
آقای کاظم شما چی شد که این همه سال به زندان افتاده بودی؟
آقای مهدی شما تا حالا کجا بودی؟
ناگهان عرش به صدا در آمد و خدا نهیب زد ای بنده نا خلف چه می گویی؟
احمدی نژاد رو به خدا گفت: شرمنده من به شما خیلی علاقه دارم ولی سر قضیه مریم شما خودت پایتان گیر است
با تشکر از شراره ایران
۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه
عمه عنتری نژاد یهودی بودن محمود را تائید کرد
یک نشریه ی اسرائیلی در مقاله ی امروز خود اعلام کرد که عمه ی محمود احمدی نژاد هم اکنون در شهر حیفای ِ اسرائیل اقامت دارد. خانمی به نام ماه تابان سبورجیان فرزند اسحاق در مصاحبه ای با این روزنامه ادعا کرده که عمه ی تنی محمود احمدی نژاد می باشد.
وی در قسمتی از اظهاراتش می گوید: همیشه سعی داشتم رابطه ی خویشاوندی خودم با محمود رو مخفی نگه دارم چون از واکنش مردم می ترسیدم اما در چند ماه اخیر به این نتیجه رسیدم که بایستی حقیقت رو بگم
نام پدر من اسحاق بود، اسحاق سبورجیان که از پولدارترین افراد زمان خودش به شمار میرفت. من و برادرم ایزاک تنها فرزندان پدر و مادرم بودیم که زندگی بسیار راحتی داشتیم و از بچگی در ناز و نعمت بزرگ شده بودیم. با وجود زندگی بسیار مرفهی که در ایران داشتیم، تقریبا اوایل دهه سی بود که پدرم تصمیم گرفت به اسرائیل مهاجرت بکنه.
من و مادرم با رفتن به اسرائیل هیچ مخالفتی نداشتیم اما برادرم ایزاک سخت مخالف رفتن بود. در ابتدا ما فکر می کردیم که مخالفت ایزاک به خاطر خاطراتی است که در ایران داشت اما بعدا متوجه شدیم که قضیه بسیار جدی تر از این حرف هاست. برادرم کاری رو انجام داده بود که در بین خاندان ما یک ننگ به حساب می اومد
گویا ایزاک دو سال قبل از مهاجرت ما عاشق دختر یک آهنگر میشه اما از اون جایی که اون دختر مسلمان بود جرات نکرده بود موضوع رو با پدرم در میون بذاره. ایزاک به تنهایی به خواستگاری دختر میره اما خانواده ی دختر میگن که ما دخترمون رو به یه آدم یهودی نمی دیم و اگه تو دختر ما رو میخوای باید مسلمون بشی. ایزاک هم برای رسیدن به اون دختر که گویا فاطمه نام داشت دینش رو تغییر میده و مخفیانه با اون دختر ازدواج می کنه.
درست خاطرم هست، دو روز قبل از رفتن مون به اسرائیل بود که یک روز طرف های ظهر، ایزاک با یه خانم چادری و یک بچه ی یک ساله اومد توی خونه، زل زد توی چشمای پدرم و بهش گفت پدر، من به یه شرط باهاتون میام، اونم اینه که زن و بچه ی من هم باید باهام بیان.
هنوز وقتی اون لحظه رو مجسم می کنم تنم میلرزه، پدرم انگار یه سطل آب یخ ریخته باشن روی سرش، همین طور گیج و منگ به اون دختر چادری و بچه ی توی بغلش نگاه می کرد. بعد از چند لحظه، پدرم که تازه انگار پی به عمق ماجرا برده بود فریاد زنان گفت تو چه غلطی کردی؟ تو رفتی با یه دختر مسلمون ازدواج کردی؟
ایزاک هم جواب داد بله و نه تنها با یه دختر مسلمون ازدواج کردم بلکه دینم رو عوض کردم و الان هم یه مسلمون هستم، لطفا من رو هم از این به بعد احمد صدا بزنید نه ایزاک.
اون روز پدرم با عصبانیت هم ایزاک و هم زن و بچه اش رو از خونه انداخت بیرون اما یکی دو ساعت بعد رفت دنبال ایزاک و آوردش خونه. کلی بهش التماس کرد که دختره رو طلاق بده و خودش تنهایی با ما بیاد اما ایزاک قبول نکرد. پدرم هم در نهایت گفت حالا که این طوره از این لحظه به بعد تو دیگه پسر من نیستی و یک شاهی هم بهت ارث نمیرسه.
ایزاک گرچه انتظار هرگونه واکنشی رو از جانب پدرم داشت اما حقیقتا تصور نمی کرد از ارث محرم بشه اما این هزینه ای بود که اون برای عملش پرداخت کرد. ما دو روز بعد از این ماجرا به اسرائیل رفتیم.
اون آخرین باری بود که من ایزاک رو دیدم، اون هم هیچ وقت دیگه سراغی از ما نگرفت. بعدها از طریق فامیل هایی که در ایران داشتیم مطلع شدیم که وی در خانه ی پدرزنش زندگی می کند و برای گذران زندگی شغل آهنگری رو انتخاب کرده. اون از فاطمه صاحب هفت فرزند شد که رییس جمهور فعلی ایران، فرزند چهارمشه.
سال ها گذشت و پدر و مادرم از دنیا رفتند، بعد ها خبر فوت ایزاک رو هم از طریق یکی از آشنایان شنیدم، گرچه سال ها بود با هم رابطه ای نداشتیم اما حقیقتا در اعماق وجودم از این بابت ناراحت شدم. تقریبا هفت هشت سالی از مرگ ایزاک گذشته بود که یک روز تلفن خونه ام زنگ خورد، وقتی گوشی رو برداشتیم یک آقایی از اون طرف خط خودش رو محمود معرفی کرد و گفت که پسر ایزاکه.
خیلی جا خوردم، پسر ایزاک پس از این همه سال زنگ زده بود و طلب ارث باباش رو از من می کرد. گرچه من شخص پولداری هستم اما هیچ لزومی نمی دیدم که بخوام پولی به برادر زاده ام بدم بنابراین خیلی رک و راست بهش گفتم همون طور که پدرم چیزی به پدرت نداد من هم چیزی به تو نمیدم. اون پسر منو تهدید کرد که روزی انتقام پدرش رو از من می گیره.
الان که به چند سال گذشته دارم فکر می کنم، مطمئن میشم که تهدیدات احمدی نژاد برای نابودی اسرائیل فقط به خاطر انتقام گرفتن از من و پدرمه
با تشکر از شراره ایران
۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه
روز کوروش بزرگ 7 آبان بر ایران و ایرانی مبارک باد
روز 7 آبان برمزار کوروش پاسارگاد شیراز
". . . آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند. . . نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این سرزمین وارد آید. برده داری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم..." کوروش کبیر
کوروش سیروس در انگلیسی- cyrus the great - و کوروس در یونانی، یکی از چهره های برجسته تاریخ شناخته شده است.
ایرانیان او را پدر، یونانیان او را قانونگذار و یهودیان اورا مسیح نجات دهنده، می نامیدند.
تو ای کوروش، ای نیک آموزگار پیام آور پاک پروردگار
ستایش کنم خاک پای تو را نشستنگه جان فزای تو را
هم آرامگاهت که اندرجهان بر او سوده سر خسروان و مهان
مادر کوروش ماندانا دختر آژی دهاک پادشاه مادر و پدرش کمبوجیه اصیل زاده ای پارسی بود. پس از بزرگ شدن بر اژی دهاک که بر مردمان ستم میکرد ودستور قتل کوروش را داده بود، پیروز شد و بدون خونریزی سرزمین ماد را تسخیر کرد. کوروش مردی دانا و بزرگ منش ودر کشورداری فردی با درایت کامل بود.
کوروش یهودیان را از اسارت بیرون و به دستور او ساخت معبد مقدس آنها آغاز شد که یهودیان این کار ار معجزه ای از طرف خدا می دانند. کوروش کبیربنیاد شاهنشاهی عظیمی را گذاشت که از دریای مدیترانه درغرب تا رود سند در شرق و از دریای سیاه در شمال تا به صحرای عربستان در جنوب بود. کوروش در سال پانصد و سی پ.م. در جنگی که در شمال شرقی شاهنشاهی اش داشت جان به جان آفرین تسلیم کرد. پیکر پاک کوروش کبیر را به پاسارگاد، به آرامگاهی که از یک اطاقک و شش پله درست شده بود بردند. پیکر او در یک تابوتی از سنگ آهک قرار دادند. بر روی آرامگاه او چنین نوشته شده است: ای انسان، بدان که هر که هستی و از هر کجا که بیایی، من کوروشم، کسی هستم که شاهنشاهی را برای ایرانیان و این دولت بی کران را بنیان نهادم. پس هیچ وقت به این آرامگاه و این خاکی که مرا پوشانده است رشک مبر
در این پارسگرد و در این مهد پاک بریزم همی اشک بر روی خاک
تو ای دادگر شاه پوزش پذیر به بینادلی دست ما را بگیر
همه تارو پودم پر از مهر توست جهان را نیازی بدان چهرتوست
تویی فره فر شاهنشهان که پاکیزه جانی و روشن روان
کوروش کبیر نه تنها به مردمان کاری نداشت بلکه حتا به دین و آیین آنها احترام میگذاشت و با اینکه یکتاپرست و زرتشتی بود خدایان دیگر جاها را از جمله مردوک خدای بابل را گرامی میداشت. کوروش در همه جا از خود سخاوت نشان میداد.
گزنفون درباره ای او نوشته: " هنوز هم زیبایی خارقالعاده نیکوکاری و بخشش بی کران، دانش دوستی بی حد و آمال بلند کوروش، موضوع داستانها و ترانه های مردمان است و هرکسی آرزو دارد در شاهنشاهی او زندگی میکرد.
پندارنیک، گفتار نیک، کردار نیک کوروش در تمامی دوران ستودنیست. در این سال که سد سیوند آبگیری شد بیایید کوروش را گرامی تر داریم و قدر دان آموخته هایش به جهانیان باشیم. هرچند که ایران در روز بزرگداشتش خاموش نشسته. در دلهایتان یاد آن استوره ی انسانی را زنده نگه دارید. باشد که کوروش در اذهان و دلهای ما ایرانیان تابنده و جاودان بماند. کوروش کبیر از افتخارات ما ایرانیان بوده و هست و دیگر چنین افتخاری جهانی نصیبتان نخواهد شد زین رو این روز را خجسته دارید
روز 29 اکتبر، روز کوروش بزرگ،و سالگرد صدور اولین منشور حقوق بشر، را گرامي بداريم
بیست و پنج قرن قبل، در زمانه ای که توحش بر زندگی انسان ها چيرگی داشت، بيانيه ای انسان مدارانه و متمدنانه بر کتيبه ای خطاب به مردم «چهار گوشه جهان» نوشته شد که به مسایلی مهم در ارتباط با حقوق انسان می پرداخت؛ مسایلی که نه تنها در آن زمانه که قرن های قرن پس از آن و حتی امروزه نيز می تواند الهام بخش همه کسانی باشد که به انسان، و حقوق او باور دارند.
اين بيانیه که به نام «منشور کوروش بزرگ» شناخته می شود، بر الغاي تبعيضات نژادي و ملي، آزادي انتخاب محل سکونت، الغاي برده داري، آزادي دين و مذهب و تلاش براي صلح پايدار ميان ملت ها تاکید کرده است. اين منشور، که از سوي مردمان ايران زمين و از زبان رهبر سياسی خود کورش بزرگ، پايه گذار اولين امپراتوری جهان به بشريت هديه شده، در سال 1971 از سوي سازمان ملل متحد به عنوان اولين اعلاميه حقوق بشر جهان شناخته شد و، بدينسان، این افتخار به نام ايران، به عنوان مهد نخستين اعلاميه ی حقوق بشر، در تاريخ جهانی ثبت شد.
متاسفانه، آرامگاه و شهر کوروش بزرگ، که از سوی سازمان يونسکو به عنوان «مکانی مقدس» در ليست گنجينه های بشری ثبت شده، به شکل های مختلفی (عمدی و غير عمدی) در خطر ويرانی جدی قرار داده است.کميته بين المللی پاسارگاد، که سه سال است به وسيله ی گروه کثيری از فرهنگدوستان و علاقمندان به ميراث های ملی و جهانی ايران تشکيل شده، و همواره در پی جلوگیری از این رویداد هستند .
به امید سر بلندی این دوستان در این امر بزرگ
با مهر واحترام