۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه

بيايد ما هم بابك خرمدين باشيم

Image and video hosting by TinyPic
داستان تاریخی اعدام بابک خرمدین


روز قبل از اعدام،خلیفه با بزرگان دربارش مشورت كرد كه چگونه بابك را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند ویرا ببینند. بنا بر نظر یكی از درباریان قرار برآن شد كه ویرا سوار بر پیلی كرده در شهر بگردانند. پیل را با حنا رنگ كردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابك را در رختی زنانه و بسیارزننده و تحقیركننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند. پس ازآن مراسم اعدام بابك با سروصدای بسیار زیاد با حضور شخص خلیفه برفراز سكوی مخصوصی كه برای این كار دربیرون شهر تهیه شده بود، برگزار شد. برای آنكه همه‌ی مردم بشنوند كه اكنون دژخیم به بابك نزدیك میشود و دقایقی دیگر بابك اعدام خواهد شد، چندین جارچی در اطراف و اكناف با صدای بلند بانگ میزدند نَوَد نَوَد این اسمِ دژخیم بود و همه اورا میشناختند
ابن الجوزی مینویسد كه وقتی بابك را برای اعدام بردند خلیفه دركنارش نشست و به او گفت: تو كه اینهمه استواری نشان میدادی اكنون خواهیم دید كه طاقتت دربرابر مرگ چند است!
بابك گفت: خواهید دید.
چون یك دست بابك را به شمشیر زدند، بابك با خونی كه از بازویش فوران میكرد صورتش را رنگین كرد. خلیفه ازاوپرسید: چرا چنین كردی؟ بابك گفت: وقتی دستهایم را قطع كنند خونهای بدنم خارج میشود و چهره‌ام زرد میشود، و تو خواهی پنداشت كه رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است. چهره‌ام را خونین كردم تا زردیش دیده نشود
به این ترتیب دستها و پاهای بابك را بریدند . چون بابك برزمین درغلتید، خلیفه دستور داد شكمش را بدرد. پس از ساعاتی كه این حالت بربابك گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا كند. پس ازآن چوبه‌ی داری در میدان شهر سامرا افراشتند و لاشه‌ی بابك را بردار زدند، و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد
آخرین گفتار بابک ( به نوشته کتاب حماسه بابک اثر نادعلی همدانی )
چنین بوده است :
تو این معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود . تو اکنون که مرا تکه تکه میکنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت ! این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد .
من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند مازیار هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند
اما تو ای افشین . . . در انتظار
و بدینسان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود :
" پاینده ایران "
روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است اعدام بابك چنان واقعه‌ی مهمی تلقی شد كه محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبه‌ی بابك یعنی چوبه‌ی دار بابك در شهرِ سامرا كه در زمان اعدام بابك پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یكی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی میشد برادر بابك یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت كه اورا مثل بابك اعدام كند. طبری مینویسد كه وقتی دژخیمْ دستها و پاهای برادر بابك را می‌بُرید، او نه واكنشی از خودش بروز میداد و نه فریادی برمی‌آورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بردار كردند.(تاریخ ایران-دکتر خنجی) معتصم خلیفه عباسی ،چنانکه نظام الملک در سیاست نامه خود می نویسد به شکرانه آنکه سه سردار مبارز ایرانی،بابک ، مازیار وافشین رو که هر سه آنها به حیله اسیر شده بودند به دار آویخته بود،مجلس ضیافتی ترتیب داده بود که در طول آن 3 بار پیاپی مجلس را ترک گفت و هربار ساعتی بعد برمی گشت.در بار سوم در پاسخ حاضران که جویای علت این غیبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار با یکی از دختران پدر کشته این سه سردار همخوابگی کرده و ..... ، حاضران و او از این بابت به نماز ایستادند و خداوند را شکر گفتند
.

(تولدی دیگر-شجاع الدین شفا).

با تشكر از علي ايران

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

درد و دل جبرييل

Image and video hosting by TinyPic



جبرئيل ميره پيش خدا گلايه ميکنه


ميگن يه روز جبرئيل ميره پيش خدا گلايه ميکنه که: آخه خدا، اين چه وضعيه آخه؟ ما يک مشت ايرونی داريم توی بهشت که فکر ميکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفيد، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی ميخوان! بجای پابرهنه راه رفتن کفش آديداس پاشون ميکنن. هيچ کدومشون از بالهاشون استفاده نميکنن، ميگن بدون 'بنز' و 'ب ام و' نميرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده... يکی از همين ها دو ماه پيش قرض گرفت و رفت ديگه ازش خبری نشد! آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تميز ميکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و پسته و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی ديدم بعضيهاشون کاسبی هم ميکنن و حلقه های تقدس بالای سرشون رو به بقيه ميفروشن. چند تاشون کوپون جعلی بهشت درست کردن و به ساکنين بخت برگشته جهنم ميفروشن. چندتاشون دلالی باز کردن و معاملات املاک شمال بهشت ميکنن. يک سری شون حوری های بهشت را با تهديد آوردن خونه شون و اونارو "سرکار" گذاشتن و شيتيلي ميگيرن. بقيه حوری ها هم مرتب ميگن مارو از ليست جيره ايرانيها بردار که پدرمونو درآوردن، اونقدر به ما برنج دادن که چاق شديم و از ريخت افتاديم.


اتحاديه غلمان ها امضاء جمع کرده که اعضا نميخوان به ديدن زنان ايرانی برن چون اونقدر آرايش کردن و اسپری مو سرشون زدن که هاله تقدسشون اتصالی کرده و فيوزش سوخته در ضمن خانمهای ايرونی از غلمانها مهريه ميخوان.

هفته پيش هم چند ميليون نفر تو چلوکبابی ايرانيها مسموم شدن و دوباره مردن. چند پزشک ايرونی به حوری ها بند کردن که الا و بلا بياييد دماغتونو عمل کنيم. به اون يکی حوری گفتن بيا سينه هاتو بزرگ کنيم. خدا ميگه: ای جبرئيل! ايرانيان هم مثل بقيه، آفریده های من هستند و بهشت به همه انسان ها تعلق داره. اينها هم که گفتی، خيلی بد نسيت!

برو يک زنگی به شيطون بزن تا بفهمی درد سر واقعی يعنی چی!!!
جبرئيل ميره زنگ ميزنه به جناب شيطان... دو سه بار ميره روی پيام گير تا بالاخره شيطان نفس نفس زنان جواب ميده: جهنم، بخش ايرانيان بفرماييد؟
جبرئيل ميگه: آقا سرت خيلی شلوغه انگار؟شيطان آهی ميکشه و ميگه: نگو که دلم خونه... اين ايرونيها اشک منو در آوردن به خدا! ميخوام خودمو بازنشست کنم.
شب و روز برام نگذاشتن! تا صورتم رو ميکنم اين طرف، اون طرف يه آتيشی به پا ميکنن!
تا دو ماه پيش که اينجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتيش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت ميگم نکن!!!
جبرئيل جان، من برم .... اينها دارن آتيش جهنم رو خاموش ميکنن که جاش کولر گازی نصب کنن...
يک عده شون بازار سياه مواد سوختی بخصوص بنزين براه انداختن.
چند تا پزشک ايرونی در جهنم بيمارستان سوانح سوختگی باز کردن و براش تبليغ ميکنن و اين شديدا ممنوعه.
چندتاشون دفتر ويزای مهاجرت به بهشت باز کردن و ارواح مردمو خر ميکنن. بليت جعلی يکطرفه بهشت هم ميفروشن.
يک سری شون وکيل شدن و تبليغ ميکنن که ميتونن پيش نکير و منکر برای جهنمی ها تقاضای تجديد نظر بدن.
چند تاشون که روی زمين مهندس بودن ميگن پل صراط ايراد فنی داشته که اونا افتادن تو جهنم. دارن امضا جمع ميکنن که پل بايد پهن تر بشه.
چند هزار تاشون هم هر روز زنگ ميزنن به 118 جهنم و تلفن و آدرس سفارتهای کانادا و آمريکا رو ميپرسن چون ميخوان مهاجرت کنن.
هرروز هزاران ايرونی زنگ ميزنن به اطلاعات و تلفن آتش نشانی جهنم رو ميخوان
الان مراجع داشتم ميگفت ما کاغذ نسوز ميخواهيم که روزنامه اپوزيسيون بيرون بديم.

ببخش! من برم، بعدا صحبت ميکنيم... چند تا ايرونی دارن کوپون جعلی کولر گازی و يخچال ميفروشن... برم يه چماقی بچرخونم


با تشكر از كوروش امارات

جملات قصار مسئولين ايران

Image and video hosting by TinyPic


سردار رادان: "قرار گرفتن چكمه بر روی شلوار به دلیل نشان دادن بخشی از برجستگی بدناز مصادیق شرع است و تبرج به حساب می آید.

" آیت الله جوادی آملی: "دانشمندان فیزیك، شیمی، بارانشناسی و زمین شناسی بدون پسونداسلامی نفهمند."

حسنی، امام جمعه ارومیه: "اگر فرد مشركی را وقتی فهمیدیم كه واقعاً مشرك شده، بایداو رابسوزانیم؛ اگر با گلوله هم بود اشكالی ندارد.

"امام جمعه شیراز: "گرانی خانه باعث شد جوان پاك ما به جای مسكن، دوست دختر و دوست پسر بگیرند.

"شكوفه گلخو، رییس دانشگاه الزهرا: "بدحجابی زنان موجب فعال شدن غده هیپوفیز مرداندر تولید مثل میشود.

"قرائتی: "ما آخوندها همیشه مثل گاز اشك آور عمل می كنیم؛ فقط بلدیم گریه مردم را در آوریم.

"احمدی نژاد: "ما یك كشور آزاد هستیم.

"سید حسین مرعشی: "احمدی نژاد نه فقط معجزه هزاره سوم، كه معجزه هزاره چهارم همهست.

"امام جمعه تبریز: "علت زلزله اخیر تبریز، اظهارات اعلمی نماینده تبریز در مورد سیدالشهدا بود.

"آیت الله خزعلی: "حجاب موجب بالا رفتن معدل دانشجویان میشود.

"احمدی نژاد: "در ایران همجنسگرا نداریم.

"آیت الله امینی، امام جمعه قم: "سنگسار باید علنی باشد.

"احمدی نژاد: "ایران قدرت اول جهان است.

"آیت الله حسنی: "اگر مومنین غسل جمعه را انجام ندهند مشكلات كمبود گاز مرتفع میشود.

"وزیر مسكن: "ساكنان شهرهای بزرگ امیدی به خانه دار شدن نداشته باشند.

"وزارت اطلاعات: "سنجابهای جاسوس در مرز دستگیر شدند.

"احمدی نژاد: نفت را سر سفره مردم می آوریم، … بعد از انتخابات: "نفت خوردنی نیست كه سر سفره ها بیاوریم.

"الهام، سخنگوی (وقت) دولت: "نفت را سر سفره مردم نمی آوریم، بوی بد می دهد.

"مسئولین نیروی انتظامی در ملاقات با یك گروه از وزارت كشور آلمان آمادگی خود را برای تامین امنیت بازیهای جام جهانی (در آلمان) اعلام كردند.

اسماعیل ططری، نماینده سابق كرمانشاه: "آلمانی ها اگر بشر بودند یك زن رقاص رئیسشان نمی شد.

"احمدی نژاد: " اینها …. به اندازه بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند.

"علی لاریجانی در جریان رسیدگی به پرونده هسته ای ایران: "با شكلات راضی نمی شویم.

"لاله افتخاری، نماینده مجلس شورای اسلامی: "در سرزمین اسلامی نباید یك مریض زن بدست نامحرم مداوا شود.

"شكراله عطارزاده، نماینده مجلس هفتم: "كوندالیزا رایس یك پیر دختر امریكایی ولگرد است كه ناكامی های جنسی وی موجب عقده شده است.

"سخنگوی دولت، پس از تصویب لایحه بودجه: "دولت مسئول گرانیهای سال آینده نخواهد بود.

"وزیر كشور (در مورد انتخابات): " آنقدر كه به فكر آفتابه لگن هستیم به فكر تقویت محتوای برنامه ها نیستیم.

"احمدی نژاد: "امریكا به ایران حمله نمی كند چون من مهندسم و مسائل را تحلیل می كنم.

"احمدی نژاد: "یه دختر بچه دو ساله … زبونشنون اسپانیولیه .. یه نیگاه كرد به من، گفت: "اینم حموده ، این محموده.

"احمدی نژاد: "یكی از شخصیتهای شرق آسیا، از مسئولین درجه یك اومد به دیدن ما ..خلاصه حرفش این بود كه اومده بود زنبیلش رو بذاره تو صف بگه ما مشتری شما هستیم.

"احمدی نژاد: "دختر ۱۶ ساله ای در زیرزمین خونه شون انرژی هسته ای را كشف كرده.

"حجت الاسلام و المسلمین مهدی پور، محقق و پژوهشگر مهدویت: "رواج بی بندو باری در یكجامعه باعث بروز زلزله می گردد."

با تشكر از كوروش قبرس

كشورم ايران



Image and video hosting by TinyPic


اين داستان غرورانگيز را يك ايراني در يك نشريه‌ي معتبر خارجي نوشته. بخوانيد و به خود بباليد.
دفتر خاطرات 2559 ساله

548 ق م - يك صبح زيبا

جير جير پرندگان را از پنجره مي‌شنوم.
دست و رويم را با گلاب مي‌شويم، لباس بلند و سپيدي بر تن مي‌كنم، گل سفيد رنگ به موهايم مي زنم و گردنبند طلائي زرتشت‌نشان را به گردن مي‌اويزم.
امروز روز بزرگي است...
امروز من و خانواده‌ام براي نخستين بار از لوح كورش كبير ديدن مي‌كنيم.
من تا اين لحظه نه، اما شما اي خوانندگان سده‌ي بيست و يكم، همين لوح را به عنوان نخستين اعلاميه‌ي حقوق بشر مي‌شناسيد.
بايد بروم، پدر و مادر و برادرانم صدايم مي
كنند: " بشتاب فارس، دنيا منتظر است."
هان، از قرار اسم من فارس است.

سال 651- يك روز باراني


باران مي‌بارد.
معمولا" وقتي كه مي‌بارد من خوشحالم و خداي بزرگمان اهورا مزدا را سپاس مي
گزارم.
با باران، دشت
هاي پهناور سرزمين من با همه‌ي گونه‌دانه‌هاي خوراكي و همه گونه ميوه‌هاي خوش‌گوار بيش از پيش شكوفا مي‌شود.
اما امروز اندوهگينم.
امروز شنيديم كه پادشاه‌مان، يزدگرد سوم از دودمان ساسانيان كشته شده است.
مسلمانان به كشورم تاخته‌اند.
اكنون بايد بروم.
دخترم دنيا در گهواره‌اش گريه مي‌كند.

حدود قرن هشتم - آسماني به رنگ آبي روشن با تكه‌هائي ابر سفيد


ديروز براي من و همه‌ي ايرانيان روز بزرگي بود.
پدرم جعفر برمكي، يك ايراني، وزير خليفه هارون الرشيد، يك عرب، شد.
خوانندگان عزيز سده‌ي بيست و يكم، وزير همان است كه شما نخست‌وزير يا معاون رئيس‌جمهور خواهيد گفت.
پدرم مي‌گويد:" ما ايرانيان مسلمان شديم اما عرب نشديم. ما ايراني هستيم و همواره ايراني خواهيم ماند."
اكنون بايد شتاب كنم.
بايد حواسم به مشق تيراندازي سوار بر اسب همراه برادرانم باشد.
پدرم تاكيد دارد هرچه برادرانم مي‌اموزند من هم بياموزم. هان، از قرار، اسم من شهرزاد است.

قرن يازده- دوازدهم - آسماني بدون ابر

من عروس نظام‌الملك، وزير ايراني ملك شاه سلجوقي، پادشاه ترك‌تبارمان هستم.
امروز پدرشوهرم رصدخانه‌اي را افتتاح مي‌كند.
من هنوز نمي‌دانم، اما شما خوانندگان عزيز قرن بيست و يكم اين رصدخانه را به عنوان مكاني خواهيد شناخت كه عمر خيام كند و كاوش براي تقويمي تازه را در آن به انجام خواهد رساند.
بله، ما ايرانيان هنوز ايراني هستيم، مهم نيست چه كسي بر كشور حاكم است، عرب يا ترك، ايران هنوز ايران است و ايراني هنوز ايراني.
هان، از قرار، اسم من آزاده است.


حدود قرن سيزدهم - آسماني تيره و تار

چنگيزخان در ايران است.
مغول ها مي‌كشند، ويران مي‌كنند، غارت مي‌كنند و مي‌سوزانند.
خدا مي‌داند چه تعداد از مردم را از دم تيغ گذرانده‌اند. شما اي خوانندگان قرن بيست و يكم خواهيد دانست: 2.5 ميليون.
لابد اين آخر دنيا است! اما نه! هيچ چيزي هيچ پاپاني ندارد.
هر چيزي آغاز مي‌شود، شكوفا مي‌شود و هنگامي كه پژمرد و به آخر رسيد...
دوباره زندگي را از سر مي‌گيرد...
اين قاعده‌ي تغيرناپذير جهان و طبيعت است.
درست مثل گلدان شمعداني كوچك من بر لبه‌ي پنجره كه از پس بسياري زمستان
هاي سخت دوباره در بهار گل داده است.
ايران باز جان به سلامت خواهد برد.
بهاري ديگر در پيش است.

حدود قرن پانزدهم - آسمان بزرگان

اسم من افتخار است.
در اتاقم نشسته‌ام و به گذشته و آينده فكر مي‌كنم.
كشورم غول
هائي در شعر و ادب و فلسفه پرورانده است: فردوسي، سعدي، حافظ، خيام و مولاناي رومي نمونه‌هائي از آنانند. اي خواننده‌ي قرن بيست ويكم، حوصله‌ات سر خواهد رفت. اگر دوست داري اين غول
ها را بشناسي به ويكي‌پديا مراجعه كن.

قرن شانزدهم - آسماني صاف

از پنجره‌ي اتاقم ميدان نقش جهان را مي‌بينم.
من هنوز نمي‌توانم، اما تو اي خواننده ي قرن بيست ويكم، مي‌‌تواني بيائي و در شهر اصفهان، پايتخت ايران، از اين مكان باشكوه و خيلي بنا‌هاي ديگر كه پادشاه ما شاه عباس كبير ايجاد كرد ديدن كني.
امروز به خانه‌ي دوست عزيزم آرمينه دعوت شده‌ام.
او ارمني است.
او در جلفا زندگي مي‌كند: محله ي ارمني‌هاي اصفهان در ساحل جنوبي زاينده رود.
آرمينه و خانواده‌اش همراه حدود 150000 ارمني از سرزمين‌هاي شمال ايران به اصفهان آمده‌اند.
روزي در بازار بزرگ اصفهان به هم برخورديم و دوست شديم.
من مي‌خواستم يك چادر مشكي بخرم و آرمينه يك روسري قرمز.
ما دوست شديم و من يك روسري قرمز هم خريدم...

موي سرم را شانه مي‌كنم.
در مسير خانه‌ي آرمينه بايد موي سرم پوشيده باشد.
بايد صورت و تمام بدنم هم پوشيده باشد.
اين عرف اسلامي براي زنان در ايران است و من هم مسلمانم.
ممكن است بپرسيد،" شانه كردن مو وقتي بايد روسري سر كني چه فايده اي دارد؟
" اما آرمينه مسلمان نيست.
آرمينه و همه‌ي ارمني‌ها مسيحي‌اند.
آرمينه به من گفته كه ارمنستان اولين كشور دنيا بوده كه مسيحيت را به عنوان دين رسمي پذيرفته است.
در خانه‌ي آرمينه حتا در حضور برادرش مي توانم روسريم را بردارم.
وقتي با من حرف مي‌زند مستقيما" توي چشمهايم نگاه مي‌كند.
مردان مسلمان اينطور نيستند.
برادر آرمينه چشمهاي زيبائي دارد.

حدود قرن نوزدهم – آسمان خاكستري دلگير


اسم من لاله است.
شانزده سال دارم.
در حرمسراي ناصرالدين شاه، چهارمين پادشاه سلسله‌ي قاجار، زندگي مي‌كنم.
من يكي از همسران متعدد او هستم.
زندگي در حرمسرا مثل زندگي در زندان است.
اگر به خاطر تاج السلطنه، دختر شاه، كه تقريبا" هم سن و سال من و تنها دوست و بهترين دوست من است نبود، زندگي برايم غير قابل تحمل مي‌شد.
او به من خواندن و نوشتن و نواختن تار را مي آموزد. البته همه ي اين كارها را در خفاي كامل انجام مي‌دهيم. زنها اجازه ندارند چنين كارهائي بكنند.
من تاجي را تحسين ميكنم. من او را اين طور مي‌نامم.
او خيلي پر جرات است.
او چيزهائي مي گويد كه به گوش من نخورده است: اين كه تفاوتي بين زن و مرد نيست و حقوق زنان و مردان بايد برابر باشد.
با هم خاطرات زني به نام فارس را مي‌خوانيم كه در دوران كورش كبير زندگي مي‌كرده.
فارس در دفتر خاطراتش از زندگي روزمره‌اش مي‌گويد و از تجربه‌ي اسب سواري با برادران و پسرعموهايش.
او مي‌گويد كه در انتخاب شوهر و در انتخاب لباسي كه مي‌خواهد بپوشد آزاد است و اين كه دوست دارد به گيسوي بلندش گل سرخ بزند.
من هم موي سياه بلندي دارم اما مجبورم آن را با روسري بپوشانم.
ديروز تاجي به من يك گلدان گل لاله‌ي قرمز داد.
من اين گلدان را بر لبه‌ي پنجره‌ي اتاقم در حرمسرا گذاشته‌ام.
الان وقت آب دادن به لاله‌هاي قشنگم است.
بايد آنها را زنده نگهدارم.
شايد روزي من هم گلهاي آن را به موهايم بزنم.

اوايل قرن بيستم – آسماني به رنگ آتش

اسم من لاله است.
اسم جد مادريم را روي من گذاشته اند كه در حرمسراي شاه زندگي كرد و همانجا مرد.
از زمان جد مادريم تا امروز خيلي چيزها عوض شده‌اند. حالا سلطنت مشروطه داريم.
ما نفت داريم.
ما يك كشور ثروتمنديم.
حالا بايد بروم.
شوهرم منتظر است.
بايد با هم در يك تظاهرات شركت كنيم.
بايد عليه بيگانگاني كه در امور كشورم دخالت ميكنند اعتراض كنيم.
پيراهن سفيد رنگي بر تن مي
كنم و كلاه كوچكي بر سر مي‌گذارم: كلاه كوچكي با لاله‌هاي سرخ.

حدود 1935 – توفان و تندر

ديگر اسم كشور من فارس نيست بلكه ايران است.
ديروز رضاشاه، اولين شاه سلسله‌ي پهلوي، به‌وسيله‌ي مهاجمين انگليسي- شورويائي ناچار از كناره‌گيري شد.
من پادشاهمان را دوست داشتم چون اصلاحات اداري و اجتماعي زيادي انجام داد.
مهم‌ترين كاري كه كرد كشف حجاب از زنان ايراني بود. در حالي كه با چشم
هاي قرمز و با كلمات پرحرارت از رضا شاه دفاع مي
كنم، مادر بزرگ كوچك قامت و سفيد روي من كه هميشه بوي گل ياس مي‌دهد جانمازش را تا مي‌كند...
از پنجره به درخت خرمالوي توي حياط نگاه مي‌كند و مي‌گويد: " نمي‌شود با زور مردم را وادار كرد چيزهائي را كه هزار سال به آن فكر و عمل كرده‌اند به زور نفي و فراموش كنند.
" روي درخت خرمالو پرستوها را مي‌بينم كه جيرجيركنان از شاخه‌اي به شاخه‌ي ديگر مي‌پرند.
حالا بايد بروم.
دختر كوچكم ايران گريه مي‌كند.
بايد به او غذا بدهم.

حدود 1970 – آسماني ابري

اسمم ايراندخت است.
اسم مادرم، ايران، را روي من گذاشته‌اند.
در واقع من دختر مادرم و دختر مادر او و دختر همه‌ي مادران كشورم هستم.
من دانشگاه مي‌روم.
حقوق مي‌خوانم.
تهران، پايتخت ايران شهري بزرگ است، پر از كافه و رستوران و ديسكو، درست مثل پاريس يا لندن.
محمد رضاشاه، دومين شاه سلسله‌ي پهلوي مي‌گويد: " اكنون هيچ كشوري نمي‌تواند انگشت تهديدش را به سوي ما بگيرد، زيرا تلافي خواهيم كرد.
" قدرت چيز عجيبي است.
آدم را دچار توهم مي‌كند.
دلم مي‌خواست شاه ما واقع‌بين‌تر بود.

جون 2009 – آسماني سبز

جيك جيك كامپيوترم را مي‌شنوم.
نوار سبزي به پيشانيم مي‌بندم و به خيابان مي‌روم.

فارس، دنيا، شهرزاد، آزاده، افتخار!!!

غصه نخوريد: من هنوز زنده‌ام. 2559 سال عمر كرده‌ام و اسمم ايران است.

با تشكر از كوروش قبرس


۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

سالگرد شهادت ندا اقا سلطان

Image and video hosting by TinyPic


Image and video hosting by TinyPic




Image and video hosting by TinyPic



روز 30 خرداد سالگرد شهادت دختر ازاده ايران زمين

ندا اقا سلطان

را گرامي ميداريم

مكان : بهشت ندا

زمان : ساعت 3 بعدازظهر

بر مزارش يكصدا فرياد خواهيم زد

ندا جان راهت ادامه دارد

۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

من اگه خدا بودم،

Image and video hosting by TinyPic


من اگه خدا بودم، اینترنت رو قطع می‌کردم مردم یه ذره زند‌گی کنند.
من اگه خدا بودم ده نمکی رو کمی ملیح تر می آفریدم.
من اگه خدا بودم زیر بغل آدما مو نمی‌کاشتم.
من اگه خدا بودم هم،عاشق " تو" می شدم. اینجوری هم خانوما دوباره دوستم داشتن، هم آقایون!!!!!( کف و سوت ملت... )
من اگه خدا بودم تو دهن این دولت می‏زدم!
من اگه خدا بودم پیامبر نمی‏فرستادم، مرد بودم، خودم می‏اومدم پایین!
من اگه خدا بودم مامانم و میبردم مکه.
اگه من خدا بودم ، به ابراهیم میگفتم به جای این که خونه ام رو تو صحرای عربستان بسازه ، بره یه جایی تو سواحل هاوایی بسازه.
من اگه خدا بودم يك كمي مهربونتر بودم!
من اگه خدا بودم، زمستونا ان‌قدر گدا نبودم.
من اگه خدا بودم سر یه سیب اینقدر ... بازی در نمیاوردم!
من اگه خدا بودم سیگار رو عامل اصلی سرطان قرار نمی دادم.
من اگه خدا بودم، یعنی زندگی‌ای داشتیدا، زندگی.
من اگه خدا بودم وقتش و بیشتر میکردم
من اگه خدا بودم دعاهای ملت رو "Mark all as read" میکردم.
من اگه خدا بودم حتما یه جایی، تو یه آیه ای، سوره ای، چیزی ، میگفتم قبل از آفرینش ِ آدمیزاد داشتم چه کار میکردم.
من اگه خدا بودم به موسی میگفتم بزنه دهن چوپانه رو سرویس کنه ، آخه این چه طرز حرف زدن با ساحت مقدس ماست؟
من اگه خدا بودم به جاي آدرس خانه هنرمندان، آدرس شوراي نگهبان رو ميدادم دست عزرائيل!
من اگه خدا بودم یادم نمی رفت که خودم گفتم"ان مع العسری یسری"
من اگه خدا بودم دستور می دادم ملائک هر روز جلوم اسپانیایی برقصن
من اگه خدا بودم، تأکیدم به «عاشقی» بود، نه ترس و تقوا.
من اگه خدا بودم جهنم رو خراب مي‌كردم، مي‌دادم سر بهشت، اينجوري ديگه مردم براي رفتن به بهشت اينقدر جرم و جنايت نمي‌كردن!
من اگه خدا بودم برای تماس با من لازم نبود عربی حرف بزنید.
من اگه خدا بودم کار به اینجاها نمیکشید
من اگه خدا بودم یه تجدیدنظری توی آفرینش شیربرنج و شریعتمداری می کردم!!
من اگه خدا بودم،حداقل به‌م بر مي‌خورد.
من اگه خدا بودم،همچین چوب تو ...ــتون میکردم که بفهمین نمیتونین جای من باشین !. من اگه خدا بودم ، بازم می شِستم یه گوشه ی دنج ، موهای تو رو شونه می کردم
من اگه خدا بودم به هیچکدومتون نمی گفتم یه وقت تابلو نشه.
من اگه خدا بودم کتاب نمی‏فرستادم، فیلمش‏و می‏ذاشتم رو YouTube.
من اگه خدا بودم یه بار RESET می کردم؛ زندگیِ خیلیا هَنگ کرده...
من اگه خدا بودم به جای فرستادن 124 هزارتا پیامبر یه اکانت توئیتر می ساختم
من اگه خدا بودم، همتونو خدا میکردم. به خدا.
من اگه خدا بودم، اوضاع هیچ فرقی نمیکرد! باز هم یکی مثلِ تو میشد دلیلِ گریه‌هایِ یکی مثلِ من.
من اگه خدا بودم اصحاب کهف رو الان بیدار می‌کردم تا از دیدن این همه پیشرفت بشر گوزپیچ شن! ()
من اگه خدا بودم، یک‌شنبه‌ها؛ از صبح تا ظهر در عرشِ کبریایی بساطِ شهیار قنبری و فرهاد بود. ظهر تا شب ابی و محسن نامجو. شب هم صدای احمدشاملو و خسروشکیبایی.
من اگه خدا بودم کتاب نمی فرستادم،جزوه می گفتم بنویسید.
من اگه خدا بودم سریعا یه تکذیبیه بابت خلقت علم الهدی صادر می کردم
من اگه خدا بودم کلمه ی دشمن رو از ادبیات حذف می کردم، اونوقت میشِستم ببینم سید علی عظما چجوری میخواد خطبه بگه !
من اگه خدا بودم، اصلا رازدار نبودم، يه آبرويي از بنده‌هام مي‌بردم كه نگو و نپرس!
من اگه خدا بودم با احساسات آدمها انقدر بازی نمیکردم...
من اگه خدا بودم یه الگوریتم ساده1-6-3 واسه عزرائیل می نوشتم که به ازای مرگ هر هنرمند جون 6 تا آخوند و 3 تا سیاست مدار رو هم بگیره
من اگه خدا بودم، به نظر شیطان (به عنوان یکی از فرشته های خوبم) احترام میذاشتم.
من اگه خدا بودم بازم باید سانتافه می‌داشتم تا بگی بعله؟
من اگه خدا بودم همون سیستم قدیمی چندخدایی رو دوباره راه می انداختم.اونوقت اینجوری مجبور نبودم یه نفری همه ی مسئولیت رو قبول کنم!
من اگه خدا بودم ، امر میکردم به نوح که:"ای نوح! همانا لازم نیست از سوسک و موش و خرچسانه نیز جفت‌هایی در کشتی قرار دهی ، مگر نمیدانی ما چندشمان میشود از این جک و جونور‌ها....هان؟"
من اگه خدا بودم این سوال که پدر و مادرم کی ان ، فکرمو خیلی مشغول میکرد.
من اگه خدا بودم هیچ لوبیای بااحتیاط‌خوابونده‌شده‌لای‌دستمال‌‌‌های‌خیس‌ ای بدون جوونه نمی‌موند، به خاطر نگاه امیدوار بچه‌های‌‌ پشت لیوان.
من اگه خدا بودم این پیرمرده الان تو سطل آشغال دنبال یه تیکه نون نمیگشت..
من اگه خدا بودم تکلیف رو معلوم میکردم این همه بلوا سر گندم بود یا سیب...
من اگه خدا بودم بسم بود این همه آدم...
منم اگه خدا بودم، اين آدرس ايميلم بود:
god@gmail.comديگه احتياجي به چاه جمكران و اينا هم نبود!
من اگه خدا بودم تو دهن همه تون فلفل میریختم خاله زنک/دایی مردک ها
من اگه خدا بودم ايران رو تو اروپا مي‌آفريدم، حوالي اسپانيا و ايتاليا!
من اگه خدا بودم اینقدر با شیطون سر آدم ها شرط بندی نمی کردم که همش ببازم!
من اگه خدا بودم یه مدیر برنامه و دو-سه تا مشاور استخدام میکردم.
من اگه خدا بودم یه مدیر برنامه و دو-سه تا مشاور استخدام میکردم.
من اگه خدا بودم، سالها پیش خودمو بازنشست میکردم.
من اگه خدا بودم ، ان دماغ رو یه جای در دسترس تر می ذاشتم که تو دستت رو تا بصل النحاع نکنی تو دماغت.
من اگه خدا بودم تو اسم انتخاب کردن برای فرشته هام یه ذره دقت و سلیقه به خرج میدادم.
من اگر خدا بودم تو کتابم به چشم‌هات قسم می‌خوردم.
من اگه خدا بودم ماهی یه میلیون و پونصد به هر کدوم از بنده هام میدادم، همینجوری، برن حال کنن.
من اگه خدا بودم جای این قیلترچی ها گاو می آفریدم بلکه مفید باشند
من اگه خدا بودم خیلی شکر میکردم که خدام..آخه بنده ها خیلی بدبختن..
من اگه خدا بودم سرمو می ذاشتم پایین می مردم با این وضعیتی که به وجود آوردم
من اگه خدا بودم، اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم !
من اگه خدا بودم نیمه گمشده هیچ کسی گمشده نبود..!
من اگر خدا بودم هیچ کس رو مثل خودم تنها نمی‌ذاشتم!
من اگه خدا بودم ؛ اول یاد میگرفتم گ و پ و چ و ژ را تلفظ کنم ، بعد کتاب میدادم بیرون !
من اگه خدا بودم، وقتی می‌دیدم دارن آدمای بی‌گناهو می‌برن بالای چوبه‌ی دار همین‌جوری برّ‌ و بر نگاه نمی‌کردم؛ می‌رفتم سریع نیروی جاذبه‌ی زمین رو از کار می‌انداختم.
من اگه خدا بودم هر چند وقت یکبار نشست عمومی برگزار می‌کردم و از مردم برای کارهای خودم نظرسنجی می‌کردم!
من اگه خدا بودم سنسور بویایی آدم رو طوری تنظیم می‌کردم که آدم خودش بوی خودشو بفهمه که یه نفر نیاد بگه چه بویی می‌دی حموم نمی‌ری؟!
من اگه خدا بودم اول این همه راننده خفن خانوم تو جاده رو می دیدم بعد حکم مردسالارانه میدادم!
خجالت نداره که ، من اگه خدا بودم ، راست حسینی میگفتم سر ماجرای مریم چه اتفاقی افتاد.
من اگه خدا بودم وقتی بنده مو سرویس میکردم دیگه توقع شکر گزاری ازش نداشتم!
من اگه خدا بودم وقتی بنده مو سرویس میکردم دیگه توقع شکر گزاری ازش نداشتم!
من اگه خدا بودم، محمدرضا شجريان رو به عنوان يكي از معجزاتم و عزت الله انتظامي رو هم به عنوان نماينده تام‌الاختيارم در زمين معرفي ميكردم.
من اگه خدا بودم عادت ماهانه رو می‏کردم عادت سالانه.
من اگه خدا بودم به بنده‌هام دم می‌دادم که به موقع تشکر تکونش بدن، دیگه لازم نباشه نماز بخونن!
و....
شما اگه خدا بودین چیکار می کردین؟

با تشكر از كوروش قبرس