۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

نامه به خدا از مدله سبزش


Image and video hosting by TinyPic


سلام خدا، از احوال ما که بپرسی، طبق معمول می‏گوییم: خوب، خدا را شکر.

منظورمان از خدا دقیقاً تویی، همان کسی که ما را خلق کرده. شاید بعضی وقت ها فراموشت می کنیم یا در ذهن مان کسی دیگر را به جای تو می نشانیم، اما دست آخر می دانیم که تو یکی هستی و دقیقاً همانی هستی که وقتی دل مان می گیرد، هوامان را خوب دارد.

خدایا

این جا اوضاع خیلی خوب نیست. مردم شده اند سه دسته. بعضی مثل ما سبز اند. تا اطلاع ثانوی هیچ قدرتی ندارند، اما تا دلت بخواهد امیدوارند که اوضاع را تغییر دهند.

یک دسته سیاه شده اند خدای من. اصلاً سر در نمی آورم چه به سرشان آمده. خیلی خشن شدند. کارهایی می کنند که من اصلاً شرمم می آید الان که من و تو تنهاییم هم حتی برایت تعریف کنم. البته خودت از آن بالا دیدی. یک دلم می گوید کاش ندیده باشی آن ماجراها را و یک دلم می گوید دیده باشی و کاری بکنی.

یک دسته هم سکوت کردند خداجان. به خیال خودشان دارند ادای تو را در می آورند. ولی من گفته باشم! تو تنها کسی هستی که ظلم را می بینی و طبق معمول سکوت می کنی، ولی باز هم دوستت دارم. به غیر از تو، اگر کسی در مقابل ظلم سکوت کند، اصلاً نمی شود تحمل کرد.

خدایا

می دانم که ما را به حال خودمان گذاشته ای که خودمان راه را پیدا کنیم.، اما اگر کمکی کنی -آن هم یواشکی- به هیچ جای دنیا بر نمی خورد. من قول می دهم. می دانم که خیلی زیر قولم زده ام تا به حال، اما این بار مردانه قول می دهم.

خدایا

از دارِ دنیا، همین سبزی اش مانده برای ما. این سبزی را برای ما نگه دار خواهشاً. بگذار در این طوفان دروغ پردازی ها -از چپ و از راست- راه درست را خودمان پیدا کنیم و همیشه بایستیم طرف حق، یعنی همان طرفی که خودت هم هستی. خلاصه کاری نکنیم که تو را خوش نیاید.

خدایا

بعضی از ما سبزها، الان آمده اند پیش تو. اسم همه شان را از وقتی آمده اند ببیننت گذاشته ایم "شهید". هوای خودشان را که آنجا داری، هوای خانواده و بازمانده هاشان را داشته باش، گاهی دل شان خیلی تنگ می شود.

خدایا

بعضی دیگر از ماها را انداخته اند داخل زندان. اکثرشان داخل اوین هستند، جایی در شمال تهران، از آن بالا که نگاه کنی معلوم است. سر این ها چه می آورند، فقط خودت می دانی. یک فکری به حال شان بکن. از آن نوع صبری که به جناب ایوب دادی یک مقدار برای این ها هم بگذار کنار. راه دوری نمی رود. خانواده های این ها هم زیاد دل تنگ می شوند، دل شان را یک جور گشاد کن، اگر از آن صبرها چیزی ماند به این ها هم بده.

خدایا

زیاد حرف زدم. راستش اگر می-شد بیش تر هم حرف داشتم. ولی این یک دعا را هم بشنو و برو سراغ دیگر بنده ها:
یاد و ذکر خودت را از ما نگیر. می بینی که الان هیچ چیز نداریم، ولی وقتی یاد تو هست راضی می شویم. خودت را از ما نگیر.


هیچ نظری موجود نیست: