از این چهار سوگُلی،
کدامین یک، به حجله رهبر می روند !
آهای چه نشسته اید از همه جا بی خبر !
پس بشنوید از من ِ راوی با خبر !
باز خیمه شب بازی "انتخابات" شروع شد
قلع و قم فلهایی کاندیداتورها دنبال شد
باز نظارت استصوابی شورای نگهبان
که کوس رسوایشان پیچیده است در حهان .
* * * * *
سر انجام چاپانده شد چهار سوگُلی
برای رقص و عشوه ِ شُتُری
محمودی چون همیشه مَنگ و مَشنگ است
از حق نگذریم، آخ
چه خوش تیپ و مَلنگ است !
میر حسین چُرتی، شق القمر کرد
چرا که بعد از 30 سال
دست در دست زنش !
طلوع دگر کرد!
کروبی غُربتی، باز دست و دل باز شد
سفارش پول غیبی به این و آن داده شد
رضایی جلاد
که خود نمی داند چرا آمد به میدان
هی وعده سرخرمنی دهد در بیابان
باز شروع شد فیلم تکراری سوگُلی
با دود منقل ِ مقام مُعظم رهبری
تا دلت بخواهد، خائن دستمال بدست
با جنتی و مصباح دهند دست در دست
بگذر از دریوزگیِ مُستمرِ توده ای ها
هم آغوش با دستمال بدستان اکثریتی ها
چرا که خائنِ بالفطره اند
از این رو در رأی دادن، پیشرو اند
* * * * *
هر چند با نگاه ریزبین "دموکراسی" !
تفاوت است مابین این خائنین سوگُلی
تفاوت در ریخت و شکل و قیافه
ولی همصدا در اعدام ِ دلارای خُفته
در طول عُمر این خائنین ِ به میهن
همگی گرفتند نمره قبولی ِ رهبر
جنگ زرگری شروع شد
چاپیدن سرمایه های مردمی، تکرار شد
رهبر پیر است و خسته و ناتوان
کافی است تک سوگُلی
برای آن لاشهِ بی جان
* * * * *
و اما مُعما چیست!؟ تو بگو ...
کدامین یک به حجله می روند، تو بگو !؟
کی حاجت رهبر برآورده کند؟
رخت برکند، سوی او سُجده کُند؟
از نوک دستش بمالد تا پایش
تا لطفِ رهبری شود شاملِ حالش
هر که از این چهار رذل که باشد
تأثیری بر عقل و خرد ِ ملت ما نباشد
خلق ما دیده همه نوعش را
"اصلاح طلب" و اصولگرایش را
هر سوگلی که از زیر عبای امام در آید
زندانی سیاسی، به آغوش خانواده باز نیاید
هر جانی که از این چهار رأس شود رئیس
کارگران ِ بیکار و گرسنه، نمی شوند سیر
هرکه بشه سوگُلی رهبر
آزادی حجاب را فراموش کن
ای دختر
"اصلاح طلب" و اصولگرا همه در اصل
از یک قماشند و یک کرباس در رأس
چرا که امتحان خود را پس داده اند در بست
سوگلی ِ رهبر، هرکه باشد
دانشجوی مبارز، در بند است، در بند
با آنان نمی شود "آزادی" آزاد
بشکن قفس، خود را کُن آزاد
* * * * *
و اما تو ای حامی این چهار جانی
حیا کُن از این ملت ِ اسیر دربند دینی
خون دهه شصت، می بارد از آن صندوق "رای"
که لکه ننگی است بر پیشانی آن چهار جانی
رای تو کارگر افتد؟!
این که محال است
چرا که
سگِ زرد برشغال است
سرنوشت تو هموطن
در انتخاب این و آن نیست
در سرنگونی آنها هست و دگر بس
* * * * *
بس است 30 سال بردگی و ذلالت
برخیز و برکن این نظامِ جهالت
شرکت تو در این فیلم "انتخابات"
لشگر سیاهی است برای استبداد
چرا که این فیلم به فستیوال جهانی می رود
نظام سنگسار، برای خود آبرو می خرد
اما، رأی ندادن تو، نه جُرمی است نه گُناه
نه اعدام دارد، نه سنگسار و زندان و بلا
این همه شامورتی بازی "انتخابات"
برای کشیدن تو، پای صندوق است
چرا که بعد از 22 خرداد
همان آش است و همان کاسه ِ تظام سنگسار
* * * * *
با 30 سال کارنامه ننگین نظام قرون وسطایی جمهوری اسلامی
هموطن !
حال، تو دانی با عقل و خردت
پای صندوق "هزاران قتل و اعدام" روی
یا بمانی در منزلت
با تشکر از پویان انصاری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر