تقدیم به مادر هدیه که دختر 14 ساله اش که قربانیه ناعدالتی شد
دخترک تنها و خسته دستخوش بازیچه شد
هدیه ای بود از خداوند چون گلی پژمرده شد
او نمیدانست خطا چیست و بدان شد مبتلا
آنکه میدانست چرا با چشم او بیگانه شد
بوف شوم نا عدالت چتر خود را برگشود
نرده ی زندان برایش پنجره ی خانه شد
آنکه می گفت زندگی را خود به خود کرده تمام
هر چه بود کاخ امید بر زندگی ویرانه شد
دخترک ارام بخواب در خانه ی جاودانه ات
درد بی مهریه دنیا عاقبت درمانه شد
این لباس نو عروسی بر تنت فریاد کشد
بلکه آن کفتار پیر از داد تو آواره شد
پس بخواب آسوده که تا رفتن بیدادگران
هدیه ای دیگر به خون خواهی توآماده شد
فرید اتریش
3مرداد1388
هدیه ای بود از خداوند چون گلی پژمرده شد
او نمیدانست خطا چیست و بدان شد مبتلا
آنکه میدانست چرا با چشم او بیگانه شد
بوف شوم نا عدالت چتر خود را برگشود
نرده ی زندان برایش پنجره ی خانه شد
آنکه می گفت زندگی را خود به خود کرده تمام
هر چه بود کاخ امید بر زندگی ویرانه شد
دخترک ارام بخواب در خانه ی جاودانه ات
درد بی مهریه دنیا عاقبت درمانه شد
این لباس نو عروسی بر تنت فریاد کشد
بلکه آن کفتار پیر از داد تو آواره شد
پس بخواب آسوده که تا رفتن بیدادگران
هدیه ای دیگر به خون خواهی توآماده شد
فرید اتریش
3مرداد1388
۱ نظر:
man madare daghdideye hediye hastam .farshid jan mamnoon az shere zibatoon.
ارسال یک نظر