مادر هدیه من را در غم از دست دادن دخترت که همچون غنچه گل ناشکفته ماند شریک بدان
و برای شما صبر و شکیبائی از خداوند میطلبم
دختر نوزده ساله مرد؛ اما نه بهتر است بگوييم دختر نوزده ساله در چهاردهسالگي مرده بود ! همين هفته پيش بود كه بدن سرد و بيروح هديه مويدي ؛ نوجوان متولد دوازدهم تيرماه 1369 را به خانوادهاش تحويل دادند.از چند روز قبل دخترك روي يكي از تختهاي بيمارستان لقمان الدوله تهران افتاده بود.هديه در كما بود و براي همين هم به نظر ميرسيد راخت خوابيده است.راحت و آسوده ؛ نه مثل چهار پنج سال گذشته با هول و هراسٍ زندان.اين بار هديه آسوده خوابيده بود، آنقدر آسوده كه ديگر دلش نخواست بيدار شود.
آوردندش به بيمارستان و قرصهاي خطرناكي را كه توي معده و شكمش شناور بود بيرون كشيدند اما هديه هنوز در خواب شيرين و آرام كما باقي مانده بود، روي يكي از تختهاي لقمانالدوله باقي ماند و به خوابش ادامه داد تا ظهر جمعه كه خوابش ابدي شد و خانوادهاش كه در تمام اين سالها دلنگران ، افسرده ، خسته و نااميد نشانهاي دختر نوجوانشان را در زندانهاي بزرگسالان جست و جو ميكردند، با داغهاي دلشان به عزا نشستند. گفتند دختر نوجوانتان در زندان خودكشي كرده ، گفتند قرص خورده ، قرصٍ پايان ، قرصٍ آخر خط. قرصها توي تن دخترشان بود و كار خودش را ميكرد با اين حال هم بندیهای او میگفتند هدیه خودکشي نکرده و اين چند نفر از زندانیهاي شرور بودند كه به او قرص خوراندهاند.اما چه فرق ميكند ؟ چه هديه خودكشي كرده باشد و چه كشته شده باشد ، او خيلي وقت پيش مرده بود؛ همان زماني كه قاضي دادگاه ارشاد و نه قاضي دادسراي اطفال براي زندگي و آيندهاش حكم صادر كرد، همان زماني كه حكمش رفتن به زندان اوين شد نه كانون اصلاح و تربيت و همان روزي – اولين روزي – كه دختر 14 ساله پا در زندان بزرگسالان اوين گذاشت و رفت تا يكي از مجرمان بند عمومي يكي از بزرگترين زندانهاي كشور باشد.هديه خيلي پيش از اين مرده بود ؛ ساعت يك بعدازظهر جمعه دخترك تنها خلاص شد.
بيعدالتي در عدالتخانه
در آغاز دهه هفتاد هديه تنها دو سال داشت كه مادر و پدرش از يكديگر جدا شدند.زن و مرد از هم جدا شدند و دخترك شد سهم پدر.دخترك اما قرار نبود هميشه دوساله باقي بماند، كم كم هديه هم بزرگ شد و دوران سركشي و نوجوانياش همراه شد با اختلافات پي در پي با زني كه حالا همسر پدرش شده بود.اختلافها كار خودشان را كردند و هديه يك روز براي هميشه از خانه رفت. دختر نوجوان به يكي از دوستانش پناه برد و مدتي پيش او ماند. هديه جاي ديگري نداشت ، كس ديگري را نميشناخت ، كار و سرمايه و پشتيباني نداشت. هديه فقط هديه بود؛يك نوجوان عاصي دور از مادر كه حالا هر روز حلقه دوستان اطرافش گستردهتر ميشد.پس از مدتي هديه با دوستش توافق كردند كه در خانه استيجاري در كنار هم زندگي كنند.تيرماه سال 1383 هديه و دوست همخانهاش به خانه يكي ديگر از دوستان رفتند.اما شخصي به نام علي از صاحبخانه شكايت كرده بود پس ماموران كلانتري هم مهمان بعدازظهر نوجوانانه جمع دوستان شدند.هديه و دوستش به همراه صاحبخانه كه مقداري اسكناس مجعول، مشروب و ماهواره هم در خانهاش كشف شده بود، دستگير شدند. با تشكيل پرونده، متهمان با دستور ريئس كلانتري راهي دادسراي ويژه ارشاد شدند و هديه منكر تمام اتهامات منتسبه شد.با اين وجود با صدور قرار مجرميت و كيفر خواست براي او به جاي آنكه بازپرس شعبه ، پرونده را براي رسيدگي به دادسراي اطفال ارجاع دهد تا اگر اتهامي منتسب به او بود به كانون اصلاح و تربيت اعزام شود؛ پرونده را براي رسيدگي و صدور حكم به شعبه 1089 دادگاه عمومي تهران مستقر در داسراي ويژه ارشاد فرستاد و هديه را هم – دختر 14 ساله را هم –به زندان اوين معرفي كرد.
اين قصه عجيب اما واقعي قصهاي است كه زندگي هديه را دگرگون كرد.بدن جوان بيگناهي كه امروز چند روزي است زير خاك داغ تابستان خوابيده است، تنها با يك تغيير كوچك در پروندهاش ، با تفسيري موسعتر از قانون و با كمي اراده براي تحقق عدالت ميتوانست، امروز زنده باشد و هنوز هواي آلوده اين شهر را نفس بكشد.محمد مصطفايي ، وكيل دادگستري و فعال حقوق بشر كه پس از زنداني شدن هديه وكالت او را ميپذيرد در گفت و گو با اعتماد ملي و در تحليل رويه قضايياي كه شامل حال موكل او شده است ميگويد : « هديه مويدي 14 ساله بود كه مرتكب جرم شد اما به جاي اينكه برابر با تمام قوانين بينالمللي و حتي قانون اساسي خود جمهوري اسلامي ايران او را مثل تمام مجرمان زير 18 سال به كانون اصلاح و تربيت بفرستند به زندان بزرگسالان اوين فرستادند.به جاي اينكه پرونده اين نوجوان در دادسراي ويژه اطفال بررسي شود ، در اقدامي حيرتآور و خلاف قانون پرونده او را در دادسراي ارشاد رسيدگي كردند كه همه ميدانيم از جمله دادسراهاي بسيار بستهاي است كه كمتر وكيل ميپذيرد و نظارت لازم و كافي بر روي آن اعمال نميشود و متاسفانه تمام كساني را كه در طرحهاي موسوم به امنيت اجتناعي بازداشت ميكنند و برايشان پرونده تشكيل ميدهند به همين دادسراها ميبرند و چندان هم روشن نيست كه چه سرنوشتي براي آنها رقم خواهد خورد.»
مصطفايي با اشاره به اينكه در طول چهار سال گذشته و به دنبال فعاليت گشتهاي ارشاد در شهرها متهمان زيادي – بخصوص زنان - از همين مجرا به دادسراي ارشاد رفتهاند كه ميتوانند سرنوشتي مانند هديه داشته باشند، ادامه ميدهد : « اگر شما به اين دادسرا مراجعه كنيد همواره جمعيت نگراني از خانوادهها را ميبينيد كه در مقابل در آن تجمع كردهاند و ميخواهند تكليف فرزندان جوان خود را بدانند و همه با مشكلات زيادي در پيگيري پروندهةاي خود رو به رو هستند.»
حكم غيرقانوني قابليت پيگرد دارد
فرستادن هديه به زندان اوين بر مشكلات او افزود. دستگاه قضايي به جاي انكه بر اساس فلسفه مجازات بر فرض انتساب اتهام يا جرمي به متهم، محل مناسبي را براي تنبيه و تربيت او در نظر بگيرد زندان اوين را انتخاب ميكند. اين انتخاب دستگاه قضايي و به طور مشخص قاضي پرونده است اما آيا چنين انتخاب و تصميمي كه ميتواند مسير زندگي يك دختر نوجوان را به سوي مرگ و نيستي پيش ببرد، قابليت پيگيري قانوني را ندارد ؟ وكيل هديه معتقد است : « قانون در ايم زمينه صريح و روشن است و بر اساس قانون حتي اگر پرونده يك نوجوان براي رسيدگي به دادسراي عمومي فرستاده شود ، اين دادسرا بايد قرار عدم صلاحيت صادر كند و پرونده را به دادسراي ويژه اطفال ارجاع دهد.اما وقتي كه بر خلاف اين عمل ميشود و براي يك دختر زير 18 سال كه طفل محسوب ميشود در اين دادسرا حكم صادر ميشود اين حكم اصلا و بر اساس قانون قابليت اجرا نداردو كاملا غيرقانوني است.براي هديه هم در دادسراي عمومي كيفرخواست صادر شد و پروندهاش به دادگاه ارشاد رفت.اين اقدام غيرقانوني و بر خلاف تشريفات رسيدگي آيين دادرسي بوده است و در نتيجه حكمي هم صادر شده غيرقانوني است.»
از نگاه امحمد مصطفايي قاضي صادركننده راي براي هديه مويدي ميتواند تحت پيگرد قانوني قرار بگيرد.اين وكيل دادگستري ميپرسد : « علاوه بر امكان پيگيرد قانوني كه اگر خانواده هديه بخواهند ميتوانند انجام دهند، پرسشهايي هم مطرح است؛ اينكه مسئولان اين پرونده و رسيدگيكنندگان به آن واقعا چه پاسخي براي افكار عمومي دارند ؟ آيا واقعا اقدام غيرمسئولانه خود را قاوني و منصفانه ميدانند؟ »
به گفته مصطفايي، موكل نوجوان او هديه سختيهاي فراواني را در زندان بزرگسالان تحمل كرده و مجبور بوده با افراد شرور و سابقهدار در يك بند زندگي كند. مصطفايي ميگويد : « فشارهاي روحي و رواني به موكل من به حدي بود كه طاقت ماندن در زندان را نداشت و روزانه از قرص هاي خواب آور و مسكن استفاده ميكرد تا لحظات پر درد و رنجش احساس نشود و بخوابد.اما حتي به همين حد هم كفايت نشد و پس از مدت كوتاهي هديه را به زندان رجايي شهر كرج منتقل كردند؛شما ميدانيد كه اين زندان محل نگهدار مجرمان سابقه دار، محكومان به اعدام، حبس ابد يا حبسهاي طولاني مدت است و اكثر كساني هم كه در اين زندان به سر ميبرند به جرمهاي سنگيني مانند قتل يا مواد مخدر زنداني شدهاند.اما متاسفانه دست عدالت موكل نوجوان من را به اين محل مخوف و وحشتناك هدايت كرد و هديه درزندان رجايي شهر با افرادي به مراتب شرور تر از زندان اوين هم بند بود. از سوي ديگر مواد مخدر در رجايي شهر به وفور در دسترس است و هديه نوجوان هم كم كم براي تسكين دردهاي خود به مواد مخدر پناه برد.»
مصطفايي تصريح ميكند : « زندانهاي ما به گونه اي است كه بزرگسالان قوي و حتي خلافكاران حرفهاي طاقت ماندن در آن – آن هم زنداني مثل رجايي شهر را ندارند – چه برسد به اين دختر بچه بي پناه كه هيچ كس حتي جامعه و قوه قضاييه پشتيبانش نبود. او در چنين شرايط حق داشت عصبي باشد ،حق داشت رواني باشد و حق داشت حتي از مواد مخدر براي تسكين دردهايش استفاده كند و به اين ترتيب هر روز بيش از ديروز ويران شود.»
مواردي مانند هديه در زندانهاي زنان ما بسيارند
اگر هديه را چنانكه بايد و بر اساس قانون به كانون اصلاح و تربيت ميفرستادند، ممكن بود همه چيز جور ديگري بشود.ممكن بود هديه هم بشود يكي ازهزاران دختربچهاي كه به هر دليل مرتكب جرم شدهاند و حالا در كانون اصلاح و تربيت و با كمك و همراهي مربيان دلسوز و نه زندانبانهاي خشن حرفه ميآموخت ، مطالعه ميكرد و راه و رسم زندگي بهتر در جامعه را ياد ميگرفت.او هم حق داشت ، اگرچه مجرم بود اما دوران بازسازي و بازپروري خود را با دختران نوجوان هم سن و سال خود هماتاق باشد نه اينكه همبند و هم سلول زندانيان خشن بزرگسال جرائم سنگين شود و به جاي بازگشت به جامعه راهي قبرستانش كنند.
اما پرونده هديه را كه مرور ميكنيد به جاي همه اين شايدها و اگرها با زندگي كوتاه دختري آشنا ميشويد كه دشواريهايش به همين جا ختم نميشود. شب يازدهم خرداد سال 1384 هديه را همراه با چهار هم سلولياي خشن و دردسرسازش براي تنبيه به انفرادي انداخته مياندازند. دو نفر از اين چهار نفر رئيس بند هستند و سوابق متعدد كيفري در داخل و خارج از زندان دارند.شب، تاريك است و شب انفرادي تاريكتر. هانيه ، يكي از پنج زنداني وارد شده به انفرادي، زندانياي است كه به خطرناك و زورگو بودن شهرت دارد و بيشتر زندانيان از او ميترسند و به خواستههاي مهيب او تن ميدهند چرا كه تن دادن به اين خواستهها از گرفتار شدن در دام آزار و اذيتهاي او كه هيچ نظارتي هم از سوي زندان شامل حالش نميشود، بهتر است. شب تاريك است و زنداني خشن با زنداني ديگري به نام فرشته درگير ميشود.شدت جراحات به حدي است كه فرشته به قتل ميرسد. اينجاست كه هديه هم به اتهام مشاركت در قتل عمد بار ديگر زنداننشين ميشود و ميماند و ميماند تا بميرد.بميرد ؟ خودكشي كند يا به قتل برسد ؟ كسي نميداند.شايد هم همه ميدانند و كسي به روي خودش نميآورد.
سرانجام پس از سه سال معطلي در دادسرا ، پرونده هديه با صدور قرار مجرميت و كيفر خواست به شعبه 80 دادگاه كيفري استان مستقر در دادگستري كرج ارسال ميشود.هديه در روز ۱۳/۴/۱۳۸۸ – در يكي از روزهايي كه خودش هم نميدانست آخرين روزهاي عمرش هستند - محاکمه شد.هديه اتهام انتسابی را در حضور پنج قاضی منکر ميشود و تاكيد ميكند كه در قتل انجام شده در زندانرجايي شهر نقشي نداشته و خود قرباني خشونتها و تعرضهاي هانيه بوده كه مسئولان زندان هم بيتوجه از كنار آن ميگذشتند.شدت ترس زندانیان از هانيه به حدي بود که سرانجام در يك اقدام دستهجمعي در مرداد ماه سال 1384 اين زن شرور را در بند نسوان به قتل رساندند.
محمد مصطفايي در اين باره توضيح ميدهد : « من و خانم پریسا دشتهای پور، دیگر وکیل مدافع هدیه ، چند روز پيش با قضات دادگاه به صورت حضوری مذاکره کردیم. به نظر می رسید آنها هم نظرشان بر بیگناهی هدیه بوده اما به هر حال اين دختر نوجوان قبل از آزادی جان باخت. پیش از شروع رسیدگی به پرونده هدیه ، لایحهاي هم خطاب به ریاست و مستشاران شعبه 80 دادگاه کیفری استان تهران نوشته و به دادگاه داده بوديم كه بر بیگناهی هدیه تاکید داشت.در ين لايحه ما ، موكلان هديه نسبت به اتهام ناروای رابطه نامشروع و خرید و فروش اسناد جعلی كه هديه را با آن تفهیم اتهام كرده بودند، اعتراض كرديم. به فرستادن او به زندان اوین و رجایی شهر کرج اعتراض كرديم و از همه مهمتر به حكم ناعادلانهاي كه براي اين دختر صادر شد - تحمل دو سال حبس تعزیری و سی ضربه شلاق - اعتراض كرديم.اعتراض ما تنها به حكم اوليه كه بر خلاف تمام اصول و رويههاي قضايي صادر شده نبود، ما به حكم مربوط به همكاري در قتل فرشته هم كه اوضاع زندگي موكل نوجوانمان را بدتر و بدتر كرد هم اعتراض كردهايم.موکل ما هیچگونه دخالتی در قتل نداشته و در حالي كه شواهد و قرائن پرونده و همچنين شهادت ديگر زنان حاضر در شب فاجعه حاكي از بيگناهي اوست اما همچنان بيگناه در زندان محبوس ميماند.علی ایحال و با عنایت به اینکه هديه هیچگونه نقشی در قتل نداشته، ما تقاضای صدور حکم به برائت موکل خود را كرديم.... »
اما حتي اگر چنين حكمي صادر شود ،ديگر به درد چه كسي ميخورد ؟ دیگر هدیه ای وجود ندارد که آزاد شود و زندگي كند. حتي اگر هديه امروز هنوز زنده بود تا از زندان آزاد شود آيا اين هديه كه امروز از زندان رجاييشهر كرج بيرون ميآمد همان هديه بود كه در 14 سالگي پا به زندان اوين گذاشت؟
مصطفايي در پاسخ به اين پرسش كه آيا در جريان امور وكالتي خود با موارد مشابه ديگري برخورد كرده است يا نه ميگويد : « می دانم كه امثال هدیه ها در زندانهاي ما بسیارند و همهشان هم در انتظار عاقبتی روشن چشم به عدالت دوخته اند.نمونههايي زيادي از سرنوشتهاي مشابه اين دختر نوجوان وجئد دارد و متاسفانه اين فرهنگ كه زندان محل انتقامگيري نيست بلكه فلسفه وجودي آن تربيت مجدد افراد است، هنوز كه هنوز است در جامعه ما جا نيفتاده و زندانهاي ما بيشتر محل و آزار و اذيت و پاتوق گروههاي خطرناك است و اينطوري است كه داستانهاي متاثركنندهاي مانند داستان اين دختر نوجوان شكل ميگيرند.» اين وكيل دادگستري و فعال حقوق بشر تاكيد ميكند : « اگر وضعيت زندانهاي ما به همين ترتيب پيش برود ، امنيت قضايي جامعه از دست خواهد رفت.از لحاظ جرمشناسي هم گمان نميكنم هيچ جرمشناسي وجود داشته باشد كه برخورد خشونتآميز با افراد را تاييد كند.
قرباني گشت ارشاد
پروندهاي كه هديه را روانه زندان اوين كرد ، بيشباهت به صدها پروندهاي كه در جريان اجراي طرح موسوم به امنيت ملي براي شهروندان و بخصوص زنان تشكيل شد، نيست.بدحجابي ، رابطه نامشروع يا اتهاماتي از اين دست اگر در كنار فقدان رسيدگي عادلانه و قانوني در دادگاهها قرار بگيرند ، هنوز هم ميتوانند نتايج فاجعهباري مثل نتيجهاي كه براي هديه رقم زدند به بار بياورند.محمد مصطفايي در تحليل اين موقعيت ميگويد : « خشونت ، خشونت توليد ميكند.چند ماه قبل از انتخابات دهم رياستجمهوري همه ما شاهد آن بوديم كه فعاليت گشتهاي ارشاد متوقف شد اما هيچ اتفاق وحشتناكي هم در شهر رخ نداد و فسادي كه مجريان گشت ارشاد از آن ياد ميكنند شهر رادر بر نگرفت.شهروندان در اين دوران هم كار و زندگي خودشان را كردند و مشكلي پيش نيامد.اما در دوران فعاليت اين گشتها شهروندان و بخصوص زنان بسياري آسيب ديدند و حقوقشان ضايع شد.درباره هديه مويدي هم بايد بگويم اگر چه پيش از آغاز فعاليت گسترده گشهاي ارشاد پرونده او تشكيل و آن گونه بيرحمانه رسيدگي شد اما هديه هم قرباين نگاه و نوع تفكري مشابه شد.»
بوقهاي موذي كشدار
پشت خطوط سرد تلفن تنها صداي بوقهاي موذي كشدار است كه شنيده ميشود.يك بار ديگر ؛ تماس برقرار ميشود و باز هم فقط بوق ممتد.خانهشان جايي حوالي شهريار است.تلفن مرتب زنگ ميخورد.همه ما تازه فهميدهايم كه دختر نوجواني به نام هديه هم جايي در همين نزديكي وجود داشته است.دختري كه شايد او هم مثل خيلي از دخترهاي جوان هم سن و سالش پر بوده از آرزوهاي محال دور، پر بوده از اضطراب آينده ، از هراس از تنهايي و بيپناهي.حالا همه ميخواهيم فراموشي خود را تسكين دهيم.حالا همه ميخواهيم تسليتي بگوييم ، دلجويياي كنيم و باز دوباره به زندگي عادي خود بازگرديم و باز دوباره فراموش كنيم؛ هديه را و همه دختران همسرنوشت او را ؛ دختران « اميد تنگ در دشت بيكران و آرزوهاي بيكران در خلقهاي تنگ» را.اما راستي در اين ميان قضاتي كه حكم مرگ و زندگي هديه را در دستهاي خود داشتند؛ آنها كجا هستند ؟ آيا خبر مرگ هديه را ميان اين همه خبر و هياهو شنيده يا خواندهاند؟ و اگر خبر به آنها هم رسيده آيا اصلا دختر نوجواني را كه ترسيده و گيج در برابرشان نشسته بود، به خاطر ميآورند يا هديه و پروندهاش هم جايي ميان آن هفت ، هشت ميليون پرونده قضايي گم شدهاند ؟
۳ نظر:
vaghean MoteSeFAm
rOeSh ShaD
delam mıkhad dad bekesham,boland.enghad ke dıge tavanı nadashte basham.halam az ın donya be ham mıkhore.roohesh shad.be nazare man hameye ın afrad hata age mojrem ham bashan,shahıd hesab mıshan.
bebin miduni chie in dastaanha kheili tekraarian,ina ye mosht oghdeii hastan..
bezaarin gheseye khodamo baraatoon begam,man 9 saale pish faghat 19 saalam bood ,messe hameye dokhtaraaye 19 saale dust pesar dashtam va bahash birun miraftam maaro too anzali gereftan che ghoghaii bepa shod nemidunam chi bood ke khord be tatiilaat ,madare badbakhtam va pedare farhangiiim elahi bemiram baraashun....ghaazie avazi mano be ZENDAN montaghel kard..vaaaaayyyyy age bedunid chi bood hanoozam ke hanooze khaabe un khanoomi ke madar shoharesho koshte bood mibinam...hame fek mikardan ke man khod foroosham vaay age bedunid che sharm avar bood... madaram be didanam umad cheghad gerye mikard ,khodaya man zendani boodam,taze az un axa ke ye pelak card mizaran too gardan azam gereftan... kholase ghazie avazi raft morakhasy va man be jorme dust pesar dashtan 11 rooz too zendan boodam ghaatie khodforoosha vo adam kosha... dashtam divune mishodam.. chizaii ke tu un 11 rooz bar man gozasht ziade va hamaro nemitunam begam yani mitunam ama zaman mikhaad...
man vaghean fek mikardam khodforoosham va moshkel daram...yani fekr mikardam avaziam...kheili ehsaase badie...man fekr mikonam hatta age hedie khod foroosh ham bood haghesh koshteh shodan nabood.
khoda azashun nagzare..
ارسال یک نظر