۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه
کوروش آیا این ایران تو بود؟
کوروش بیدار شو! ایران را ببین، غرق در ویرانی است، گلهایش را پرپرکردند و درختانش را خاکستر، دختران سرزمینت را گوشه نشین ساختند و به آنها تهمت زدند و رویاهایشان را مبدل به کابوس ساختند. آزادی در ایران به اسارت رفت، یلدای زیبا را ربودند و نوروز به فراموشی سپرده شد. مهر و محبت, آرزوی دست نیافتنی شد.
دیگر در خراب آباد ایران، باران نمی بارد، عاشقی وجود ندارد، ابر تیره، خورشید مهر ایران را پوشانیده است
و ظلم و جور و فساد برآن سایه افکنده است.
قسم به یلدا، قسم به شقایق ها و یاس های سرزمینت که ایران دیگر ایران نیست، دیگر غزلی سروده نمی شود،دیگر در این سرزمین لبخندی بر لبها دیده نمی شود، دیگر درختی سایه نخواهد داد ، دیگر پرستویی بر فراز آسمانش پرواز نمی کند. دیگر آرشی نخواهد آمد. دیگر کسی منتظر آمدن کاوه نیست. آسمانش آبی نیست. دیگر ترکتازی دروازه های خوشبختی را نمی گشاید. دیگر مجنون در کوی لیلی نمی دود.
کوروش، ویرانی ها را ببین. نابودی عشق را ببین. کوروش، مرگ پرستوها را ببین. کوروش،ببین بال فرشته ها را شکسته اند. دیو ها بر تخت سرزمینت نشسته اند.
کوروش، فرهاد را ببین درالتماس دیدن شیرین جان می بازد. سیاوش غرق در خون است. شعر فروغ را نابود ساختند. ماهی ها در بی آبی جان می دهند حافظ بر ساغر میگون می گرید و ساقی دیگر می نمی دهد.شعله ها را ببین که خاموش و سرد شده اند و آهنگ آزادی را ببین که سوار بر رنگ خاکستر باد، این سرزمین را ترک می کند.
کوروش، آسمان سرزمینت با ستارگان غریب شده اند، دیگر ماه در آن نمی تابد، خورشید نمی درخشد و پروانه ها نمی رقصند و خنجر ها جان مردم سرزمینت را هدف گرفته اند.
کوروش بیدار شو! ایران را ببین، غرق در ویرانی است، گلهایش را پرپرکردند و درختانش را خاکستر، دختران سرزمینت را گوشه نشین ساختند و به آنها تهمت زدند و رویاهایشان را مبدل به کابوس ساختند. آزادی در ایران به اسارت رفت، یلدای زیبا را ربودند و نوروز به فراموشی سپرده شد. مهر و محبت, آرزوی دست نیافتنی شد.
دیگر در خراب آباد ایران، باران نمی بارد، عاشقی وجود ندارد، ابر تیره، خورشید مهر ایران را پوشانیده است
و ظلم و جور و فساد برآن سایه افکنده است.
قسم به یلدا، قسم به شقایق ها و یاس های سرزمینت که ایران دیگر ایران نیست، دیگر غزلی سروده نمی شود،دیگر در این سرزمین لبخندی بر لبها دیده نمی شود، دیگر درختی سایه نخواهد داد ، دیگر پرستویی بر فراز آسمانش پرواز نمی کند. دیگر آرشی نخواهد آمد. دیگر کسی منتظر آمدن کاوه نیست. آسمانش آبی نیست. دیگر ترکتازی دروازه های خوشبختی را نمی گشاید. دیگر مجنون در کوی لیلی نمی دود.
کوروش، ویرانی ها را ببین. نابودی عشق را ببین. کوروش، مرگ پرستوها را ببین. کوروش،ببین بال فرشته ها را شکسته اند. دیو ها بر تخت سرزمینت نشسته اند.
کوروش، فرهاد را ببین درالتماس دیدن شیرین جان می بازد. سیاوش غرق در خون است. شعر فروغ را نابود ساختند. ماهی ها در بی آبی جان می دهند حافظ بر ساغر میگون می گرید و ساقی دیگر می نمی دهد.شعله ها را ببین که خاموش و سرد شده اند و آهنگ آزادی را ببین که سوار بر رنگ خاکستر باد، این سرزمین را ترک می کند.
کوروش، آسمان سرزمینت با ستارگان غریب شده اند، دیگر ماه در آن نمی تابد، خورشید نمی درخشد و پروانه ها نمی رقصند و خنجر ها جان مردم سرزمینت را هدف گرفته اند.
کوروش آیا این ایران تو بود؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر