از آونجایی که امروز یه جایی بحث بود و بانویی بسیار محترم به ما گفت : “پسر دست از این تفکراتت بردار و بیا به راه راست منحرف شو! تو آخرش میری جهنم!” من هم با خودم فکر کردم جهنم چه جور جایی میتونه باشه؟! هر چی فکر کردم دیدم خیلی باید با حال باشه.
فکر کن شب اول قبر نکیر و منکر میان:
اونا: به چی اعتقاد داری؟
من: ها؟
-گفتم به چی اعتقاد داری؟
-من وقت این کارها رو ندارم! ولمون کن بابا
ما رو هم سیخ میفرستن جهنم!
اول راه تو صف کلی آدم معروف میبینی! فکر کن همه اونجان،تمام این هنرمندان منحرف هالیوودی، خوانندهها بازیگرها! عکس، امضا…کلی از دوستهام رو هم احتمال زیاد تو صف میبینم.
به هر حال میریم جهنم…. یه ساختمون هفت طبقه که طبقه آخرش پنتهاوسه!! آقا هر شب بزن و بکوبو برقص! هر شب کنسرت، پارتی!! حالی به حولی! دورت پر آتیشه، همه جا داره فلش میزنه ! هوا هم گرمه دیگه همه جا پر آتیش، همه بدنها برنزه میشه، هیکلها آب میشه، میشه توپ! احتمالاً ملت هم لباس کم تنشون دیگه، فکر کن کلی درو داف کنارت دارن با بدنهای برنزه وول میزنن، تعداد زیاده و جا کم همه تو هم میلولن. تو هم یواشیکی دودر میزنی میری طبقات بالا تر که آدم های معروف هستند. وای فکرشو بکن!
فکر کن وسط کلی آدم معروفی، حالا یه سیخ داغ هم بکنن توت مگه چی میشه؟ اون موقع اصلاً نمیفهمی بابا! مثلاً تو پشت سر جنیفر لوپز تو صفی که آهن داغ بریزن تو حلقت، خوب معلومه داری کجا رو نگاه میکنی… حواست به چیه! اصلاً درد رو حس نمسکنی!
بعد چند ماه همه چیعادی میشه برات… حالا مثلاً بری بهشت در کنار رود شیر کم چرب در جوار حاج آقا بشینی یه سی چهل تا حوری با ابروهای به هم پیوسته هم دورت زرزر کنن…
بابا کل حال اونوره، در جوار بانو کاترین زتا جونز، بریتنی… چه میدونم دیگه همه اونجان. ما هم که تا آخر عمر اونجاییم بالاخره یه چیزی از اینا به ما میرسه دیگه!
به هر حال من ترجیحآً میرم جهنم، شما نمیاید؟
۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه
من میخوام برم جهنم! شما نمیاید؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر