وسط دعوا خیلی اتفاقها میافتد که آدم را چوب دوسر طلا میکند.
وسط دعوا یکی ما ایرانیان خارج کشور را مورد خطاب قرار میدهد اما از شرکت پر شورمان در انتخاباتی تشکر میکند که نظام به آن فخر میکند، حال آنکه میداند خیلی از ما تحریمی بودهایم.
وسط دعوا یکی جمهوری اسلامی را با اینکه میگیرد و میکشد و میبندد نظام «مقدس» میخواند و وظیفه ما میشود که بدانیم او در چه شرایطی حرف میزند و وظیفهی خودش با ملتی که پشت سرش ایستاده میشود: محافظهکاری.
وسط دعوا یکی بلند میشود با یک انشاء، کلاس اولی، یکی را خطاب قرار میدهد که به ما، فرمان بدهد و بعد خودش را نماینده ملت ایران خطاب میکند و ما باید حرف نزنیم و شرایط را درک کنیم.
وسط دعوا مرده میبرند کوچه به کوچه و آیات عظامی که پایشان لب گور است، خفه خون گرفتهاند و ما باید شرایط را درک کنیم و به آنها از گل بالاتر نگوییم.
وسط دعوا ملتی را که به پا خواسته، منتر بیانیه مصلحتی، مجمعی منتر، میکنند و ما باید شرایط را درک کنیم و به رئیس ابترش چیزی نگوییم.
وسط دعوا ملتی را که مرگ بر دیکتاتور میگوید و چنان رشد کرده که سینه به سینه جلوی بسیج عقبمانده میایستد، بادبادک به دست میدهند و ما باید شرایط را درک کنیم و به به و چهچه کنیم.
وسط دعوا که ملت ولیفقیه را سیدعلی پینوشه خطاب میکند یکی امام امام میکند و خودش را به کسی وصل میکند که سی سال قبل از دنیا هزار و چهارصد سال عقب بود.
وسط دعوا خیلی اتفاقها میافتد که آدم مجبور میشود از این دایناسور به آن دایناسور پناه ببرد، اما نگران نیستم. ملت ایران نشان داد که سیل است و امت نیست. سیل و ملت ناگهانی راه میافتند. راه که افتادند هر چیزی و کسی را که جلویشان باشد از جا خواهند کند و با خود خواهند برد. تاریخ برای ورق خوردن سرعتش را با عجلهی ما تنظیم نمیکند، بهتر است ما صبر خودمان را به تاریخ گره بزنیم.
عبدالقادر بلوچ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر