۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه

وسط دعوا


Image and video hosting by TinyPic

وسط دعوا خیلی اتفاق‏ها می‏افتد که آدم را چوب دوسر طلا می‏کند.
وسط دعوا یکی ما ایرانیان خارج کشور را مورد خطاب قرار می‏دهد اما از شرکت پر شورمان در انتخاباتی تشکر می‏کند که نظام به آن فخر می‏کند، حال آنکه می‏داند خیلی از ما تحریمی بوده‏ایم.
وسط دعوا یکی جمهوری اسلامی را با اینکه می‏گیرد و می‏کشد و می‏بندد نظام «مقدس» می‏‏خواند و وظیفه ما می‏شود که بدانیم او در چه شرایطی حرف می‏زند و وظیفه‏ی خودش با ملتی که پشت سرش ایستاده می‏شود: محافظه‏کاری.
وسط دعوا یکی بلند می‏شود با یک انشاء، کلاس اولی، یکی را خطاب قرار می‏دهد که به ما، فرمان بدهد و بعد خودش را نماینده ملت ایران خطاب می‏کند و ما باید حرف نزنیم و شرایط را درک کنیم.

وسط دعوا مرده می‏برند کوچه به کوچه و آیات عظامی که پایشان لب گور است، خفه خون گرفته‏اند و ما باید شرایط را درک کنیم و به آنها از گل بالاتر نگوییم.
وسط دعوا ملتی را که به پا خواسته، منتر بیانیه مصلحتی، مجمعی منتر، می‏کنند و ما باید شرایط را درک کنیم و به رئیس ابترش چیزی نگوییم.
وسط دعوا ملتی را که مرگ بر دیکتاتور می‏گوید و چنان رشد کرده که سینه به سینه جلوی بسیج عقب‏مانده می‏ایستد، بادبادک به دست می‏دهند و ما باید شرایط را درک کنیم و به به و چهچه کنیم.
وسط دعوا که ملت ولی‏فقیه را سیدعلی پینوشه خطاب می‏کند یکی امام امام می‏کند و خودش را به کسی وصل می‏کند که سی سال قبل از دنیا هزار و چهارصد سال عقب بود.
وسط دعوا خیلی اتفاقها می‏افتد که آدم مجبور می‏شود از این دایناسور به آن دایناسور پناه ببرد، اما نگران نیستم. ملت ایران نشان داد که سیل است و امت نیست. سیل و ملت ناگهانی راه می‏افتند. راه که افتادند هر چیزی و کسی را که جلویشان باشد از جا خواهند کند و با خود خواهند برد. تاریخ برای ورق خوردن سرعتش را با عجله‏ی ما تنظیم نمی‏کند، بهتر است ما صبر خودمان را به تاریخ گره بزنیم.

عبدالقادر بلوچ

هیچ نظری موجود نیست: