هم وطن ایران ترا می خواند. مگر نه این است که سال ها تحقیر شده ایم و در وطن خود شهروند درجه دوم و سوم بوده ا یم. خشممان را فرو خورده ایم و در برابر ریا و دروغ و شیادی دینی سکوت کرده ایم و خود را خورده ایم و یا جلای وطن کرده ایم و خانواده ها متلاشی شده اند. گاهی چون دوم خرداد گمان خوش بینانه کردیم که شاید اینان را اصلاح کنیم. نشد. هم وطن دیگر می دانیم که اینان سیاستشان عوام فریبی، استراتژی اشان وقاحت، کلامشان دروغ، روششان فریب، منطقشان سرکوب، کشورشان همه جا جز ایران، دینشان تقلب، و رهبرشان استبداد است.
هم وطن بس نیست؟ بیش از این می خواهیم خواری تحمل کنیم؟ اکنون که استبداد کم رمق و بی اعتبار و عریان شده است نباید از پای بنشینیم. حتما هر کس به میزان عذابی که در این چندین سال کشیده انگیزه ی پایان دادن به این ظلم ها را دارد. می دانم که آدم های مختلف معذوریت های گوناگون دارند. می دانم که فعلا هر کس فقط حاضر است قدری خطر کند. باشد این هم قبول. توقع هم وطنانی که هر روز روبروی سرکوبگران می ایستند و خون می دهند از شما این است که حداقل در جبهه های دیگر آن ها را تنها نگذارید. امروز تاریخ و وطن شما را صدا می زند.
کارهای بسیاری هست که بزرگند گرچه ظاهرا کوچکند. آن را از وطن و هم وطنان دریغ نکنید.
یک الله اکبر شبانه، یک عدد هفت سبز یا یک میرحسین سبز و یا یک الله اکبر سبز بر دیوار، یک ایمیل، یک خبر، یک تلفن، یک عکس، یک سنگ، یک پلاکارد، یک فکس، یک سرکار نرفتن، یک تحریم، یک اعتراض ساکت، یک حک کردن، یک اگاهی دادن به دیگران، یک سی دی، یک شمع، یک بادبادک، یک گل، یک نقاشی، یک کارتون، یک کاریکاتور، یک علامت پیروزی با دو انگشت، یک پیش نهاد، یک مهربانی با نیروهای مردمی انتظامی، یک یاری رساندن به مجروحان، یک در باز برای پناه دادن به هم وطنان، یک بوق، یک چراغ روشن، یک پا به پای دیگران اعتراض کردن، یک باند، یک چسپ زخم، یک مرگ بر دیکتاتور، یک سربند سبز، یک لباس مشکی، یک نامه، یک آب دادن به پیرزنی خسته، یک نجات دادن یک هموطن از چنگال چماق بدستان کودتاچی، یک قطره اشک، یک کامنت، یک توییت، یک پست یک وبلاگ، یک پیام فرفری، یک دست یک نابینا را در تظاهرات گرفتن، یک خواب شیرین یک کودک با سربند سبز بر شانه های پدر، یک ویدئو، یک عکس، یک فیلم، یک فراخوان فیس بوکی، یک ترانه، یک سرپیچی از فرمان سرکوبگران، یک پیوستن به مردم، یک آواز، یک حمله ی یک شیر زن به سرکوبگران وحشی، یک دست به دست کردن سنگ ها، یک پیامک، یک داد، یک فریاد، یک ناله به دادخواهی، یک دود سیگار برای آن کس که چشمش از گاز اشک آور می سوزد، یک پارچه ی خیس، یک دست و بدن که حفاظت کنی خواهر و هموطنت را از باتون وحشیان مزدور، یک فاتحه برای شهیدان، یک سوم، یک هفتم، یک چهلم، یک خط بر روی دیوار، یک نامه ی تقدیر، یک لقمه همدردی، پخش کردن یک بیانیه، همراه کردن یک هم وطن، یک نوازش کبودی های هموطنان دلیر و مقاوم، یک الله اکبر و یک الله اکبر ویک الله اکبر و ... از همه مهم تر یاد آوری این که "نـــــــــدا" ی وطن ما را می خواند، خون شهیدان و تلاش مجروحان و آینده ی ما و فرزندانمان ما را می خواند، تاریخ ما را می خواند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر