هادی خرسندی
سلام دوستان گويائی. موقتاً دل و دماغ نوشتن ندارم. يکی از سروده هايم را تقديم ميکنم که خيلی دوستش دارم. پشت بندش يک مطلب آرشيوی هم که مربوط به راديو فردا بوده، میچسبانم. هفته آيندهی روحيه برميگردد!
ای عجب با ملت ما هرکسی پاسور زد ------ دست آخر سور زد
بر خلاف حکم بازی، سور خود با زور زد ------ دست آخر سور زد
آنکه میگفتند اصلاً ناشی است و تازهکار------- نيز بيزاز از قمار
دستگرمی، سور اول را ز راه دور زد -------- دست آخر سور زد
بیبی دلهای مردم، صيغه شد بهر طرف ------ آمد آقا از نجف
روز اول، دم ز آزادی و صلح و نور زد------ دست آخر سور زد
خلق احساساتی ما، دلزده از ماسبق ---------- پشت هم دادش ورق
او پی حفظ تنوع، سور خود با زور زد ------ دست آخر سور زد
بعد ِ آقا، نوچههايش وارد بازی شدند --------- يک به يک راضی شدند
هريکی سوری مطابق با همان دستور زد ---- دست آخر سور زد
هفت خاج آورد آن شيخی که بار پسته داشت ------ ثروتی شايسته داشت
ثروتش افزون شد و سوری که زد کيفور زد ------ دست آخر سور زد
شيخی آمد با عبای نازک و تور سفيد ------------ حيله و مکرش جديد
خنده بر لب سور خود را با ادا و عور زد ------ دست آخر سور زد
شيخ توی حوزه و رمال در کنج دکان ------ مطمئن شد سورشان
حجت الاسلام قاری در کنار گور زد ------- دست آخر سور زد
هم گدای روضهخوان، هم "سيد صيغهبيار" ------ سورشان شد برقرار
هم مقام رهبری زد، هم رئيس جمهور زد ---------- دست آخر سور زد
تودهای هم اين ميان با داس خود آمد جلو ------ گفت شد وقت درو
سور خود با عذر المأمورم و معذور زد------ دست آخر سور زد
الغرض، هرکس که آمد، چون امام اولی ------ سور زد بیمعطلی
پس دلش از بهر سور آخری هم شور زد ------ دست آخر سور زد
هاديا ديدی که هر ليلاج پست خالبار ------ کرد دستش را دراز
آس ما کش رفت و "دهلو خوشگله" را تور زد ------ دست آخر سور زد
گویا نیوز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر