ميکنم من با رضايت اعتراف
کردهام يک عالمه کار خلاف
از برای کودتای مخملی
دوختم يک تکه مخمل بر لحاف
يکنفر شلوار مخمل پاش بود
رفتم و با او نمودم ائتلاف
يک دعای کودتا از کربلا
با گل اُخرا، نوشتم دور ناف
گاز اشکآور نيامد گير من
پس خريدم چندتائی پيف پاف
هست در پستوی ما يک لامپ سبز
کردمش خاموش و روشن آن و آف
نيمساعت نيز ديدم روی ديسک
سينمای محسن مخملبباف
بود يک ماشين نمره خارجی
در خيابان، دور آن کردم طواف
نامه داده بهر من گوردون براون:
نشنوم شمشير خود کردی غلاف
گفت اوباما مبادا ول کنی
گفت هيلاری نشايد انصراف
من زدم ايميل به فيدل کاسترو
پاسخم را داده او با تلگراف
همچنين ديويد بکام از انگليس
اس.ام.اس زد: مای فرند، دتز نات ايناف
الغرض من غرقهام در کودتا
مخملش سبز و اطو کردهست و صاف
بازجوی نازنين حق با شماست!
بنده تسليمم بدون اختلاف
بیشکنجه، بیگروگان، اينهمه
اطلاعات درست و اکتشاف!
پس برای تيرباران حاضرم
اشهد ان لا اله ان الاف!
چی شدم؟ چينی شدم؟ چينگ چانگ چونگ
يافت پايان اعتراف و کودتاف!
شين تسه چانگ ای جوانان وطن
من شدم از چانگ چينگ چونگی معاف
چان چه يانگه يان چيان کايچک خروج
شينهوا چانچينگ چينگی شون شکاف
يان کوانگی نودل و چيلی چماق
اسپيشال آفر دليور هوم شياف
ان لنا لل چينگه لاهو راجعون
بازچو چون سگ چهارين هاف هاف
(بيش از اين خواهی ببينی، هاديا
لحظه لحظه پا به پای ما بيا !)
هادی خرسندی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر